حكمت الهى بر اين است كه وقت ظهور صاحب الامر را پيش از فرا رسيدن آن از بندگانش مخفى بدارد، به خاطر امورى كه بر ما پوشيده است، و بعضى از آنها از اخبار ائمه اطهارعليه السلام استفاده مىشود، كه ان شاء اللَّه تعالى به آنها اشاره خواهيم كرد.
زيرا كه علم به آن از اسرار اللَّه است كه از خلق خود مستور داشته، چنانكه در دعايى كه از آن حضرت به دست شيخعَمْرىقدس سره روايت رسيده چنين آمده است: خدايا تو عالِمى بدون تعليم به آن وقتى كه صالح امر حكومت ولّى تو است، در اينكه به او فرمان دهى امر خود را اظهار نمايد و پرده غيبتش را كنار زند، پس مرا بر انتظار آن صبر ده تا دوست ندارم آنچه به تأخير انداختهاى جلو بيفتد و آنچه را تعجيل بخواهى من به تأخيرش مايل نباشم، و هر چه تو در پرده قرار دادهاى افشايش را نطلبم، و در آنچه نهان ساختهاى كاوش ننمايم، و در تدبير امور جهان با تو كه همه مصالح را مىدانى به نزاع نپردازيم... .. و در كتاب حسين بن حمدان به سند خود از مفصَّل بن عمر آورده كه گفت: از سرورم حضرت ابى عبداللَّه امام صادقعليه السلام پرسيدم: آيا ظهور مهدى منتظر وقت معيَّنى دارد كه مردم آن را بدانند؟ فرمود: حاشا كه خداوند براى آن وقتى تعيين كرده باشد يا شيعيان ما براى آن وقتى معين كنند. گويد: عرضه داشتم: اى مولاى من اين از چه جهت است؟ فرمود: زيرا كه آن همان ساعت است كه خداى عز و جل فرموده:
يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّه وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ؛ [1]
اى رسول ما از تو درباره آن ساعت مىپرسند كه كى خواهى بود بگو علم آن نزد پروردگار من است كه جز او آن ساعت را ظاهر و روشن نتواند كرد شأن آن ساعت در آسمانها و زمين سنگين و عظيم است، جز ناگهانى شما را نيايد از تو مىپرسند كه گويى تو كاملاً بدان آگاهى بگو علم آن ساعت محقَّقاً نزد خدا است ليكن اكثر مردم بر اين حقيقت آگاه نيستند.
و فرموده خداوند: هَلْ يَنْظُرُنَ إلَّا السَّاعَةَ أنْ تَأتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْرَاطُها. فَأنّى لَهُمْ اذا جائَتْهُمْ ذِكريهُمْ؛ [2] آيا كافران كه ايمان نمىآرند پس باز انتظارى دارند جز آنكه ساعت فرا رسد كه همانا شروط و علايم آن پديد آمد و پس از آنكه بيايد در آن حال تذكر و پند آنان را چه سودى بخشد.
و فرموده خداوند: اقْتَربَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ القَمَرُ [3] آن ساعت نزديك آمد و ماه آسمان شكافته شد.
و فرموده خداوند: وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ. يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ؛ [4] و تو چه دانى شايد كه آن ساعت نزديك باشد آنان كه به آن ساعت ايمان ندارند به تمسخر تقاضاى زودتر شدن آن را دارند و امّا آنان كه ايمان آوردهاند از آن سخت بيمناكند و مىدانند كه آن روز بر حق است، توجّه كنيد آنان كه درباره ساعت جدال كنند در گمراهى دورى هستند.
عرض كردم: اى مولاى من، معنى: يُمارون =جدال مىكنند چيست؟ امامصادقعليه السلام فرمود: مىگويند قائم كى متولد شده و چه كسى او را ديده و در كجاست و كجا خواهد بود و كى ظاهر مىشود؟ تمام اينها از جهت عجله كردن در امر خداوند و شك در قضاى الهى است، آنان دنيا و آخرت را زيان كردهاند و پايان بد از آنِ كافران است.
مفضَّل گويد: عرضه داشتم: اى سرور من، پس وقتى براى آن تعيين نمىكنيد؟ فرمود: اى مفضّل براى آن وقتى مگذار كه هر كس براى ظهور مهدى ما وقتى تعيين نمايد خود را در علم خداوند شريك دانسته و به ناحق مدعى شده كه خداوند تعالى او را از اسرار خويش آگاه ساخته است... . اين حديث طولانى است آن مقدار كه مورد نياز بود پايان يافت. و در غيبت نعمانى به سند خود از محمد بن مسلم آورده كه گفت: حضرت ابوعبداللَّه امام صادقعليه السلام فرمود: اى محمد هر كس تعيين وقتى را از ما به تو خبر دهد بدون ترديد او را تكذيب كن، زيرا كه البته ما براى هيچ كس وقتى را تعيين نمىكنيم. [5]
و از ابوبكر حضر آورده كه گفت: شنيدم حضرت ابىعبداللَّه امام صادقعليه السلام مىفرمود: همانا ما براى اين امر وقتى تعيين نكنيم. [6]
و از ابوبصير از حضرت امام صادقعليه السلام آمده كه گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: فدايت گردم، خروج قائم ارواحنا له الفداء كى خواهد بود؟ فرمود: اى ابومحمد ما خاندانى هستيم كه وقت نمىگذاريم، و به تحقيق كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: وقت گذاران دروغ گويند، اى ابومحمد به درستى كه پيش از اين امر پنج علامت خواهد بود نخستين آنها ندا در ماه رمضان است، و خروج سفيانى، و خروج خراسانى، و كشتن نفس زكيّه و فرو رفتن زمين در بيداء. سپس فرمود: اى ابومحمد به ناچار پيش از آن دو طاعون خواهد بود، طاعون سفيد و طاعون سُرخ.
عرض كردم: فدايت شوم: اين دو طاعون چيست؟ فرمود: امّا طاعون سفيد مرگ همگانى خواهد بود، و امّا طاعون سُرخ شمشير. و قائم ارواحنا له الفداء خروج نخواهد كرد تا اينكه در دل فضا شب بيست و سوم ماه رمضان شب جمعه نامش اعلام شود.
عرض كردم: چگونه ندا مىشود؟ فرمود: به اسم او اسم پدرش اعلام مىشود: توجه كنيد كه فلانى پسر فلانى قائم آلمحمدصلى الله عليه وآله وسلم است، پس از او بشنويد و اطاعتش كنيد آنگاه هيچ جاندارى نمىماند مگر اينكه آن صِيحه را خواهد شنيد، و خفته را بيدار مىكند و از حياط خانه بيرون مىرود، و دوشيزه از پس پردهاش بيرون مىدود، و قائم ارواحنا له الفداء چون آن ندا را بشنود خروج مىكند، و آن صيحه جبرئيلعليه السلام است. [7]
و در كافى و غيبت نعمانى به سند خود آوردهاند كه مهزم به امام صادقعليه السلام عرضه داشت: فدايت شوم، از اين امر كه در انتظارش هستيم خبر ده كه كى خواهد بود؟ فرمود: اى مهزم وقتگذاران دروغ گويند و شتابزدگان هلاك شوند، و تسليم شدگان نجات يابند. [8]
و نيز هر دو به سندشان از ابوبصير آوردهاند كه گفت: از او - يعنى امام صادقعليه السلام - درباره حضرت قائم ارواحنا له الفداء پرسيدم آن حضرت فرمود: وقت گذاران دروغ گويند ما خاندانى هستيم كه وقتى تعيين نمىكنيم. [9]
و در غيبت نعمانى از امام صادقعليه السلام است كه فرمود: خداوند جز اين نخواهد كرد كه خلاف وقتى را كه وقتگذاران تعيين كنند ظاهر سازد. [10]
و از فضيل بن يسار است كه گفت: به حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام عرض كردم: آيا براى اين امر وقتى هست؟ فرمود :وقت تعيين كنندگان دورغ مىگويند؛ وقت گذاران دروغ مىگويند. [11]
و در كافى از احمد به سند خود آورده كه گفت: فرمود: خداوند جز اين نكند كخه برخلاف وقتِ وقت گذاران پيش آورد. [12]
و به سند خود از ابوبصير آورده كه گفت: از حضرت ابىعبداللَّه امام صادقعليه السلام درباره حضرتقائم پرسيدم، فرمود: وقتگذاران دروغ گويند، ما خاندانى هستيم كه وقتى را تعيين نكنيم. و در غيبت شيخ طوسى به سند خود از فضل بن شاذان به سند خود از فضيل است كه گفت: از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام پرسيدم: آيا اين امر را وقتى هست؟ فرمود: وقت گذاران دروغ گويند، دروغ مىگويند دروغ مىگويند. [13]
و به سند خود از حضرت ابىعبداللَّه امام صادقعليه السلام آوره كه فرمود: وقت گذاران دروغ مىگويند در گذشته وقتى تعيين نكرديم و در آينده هم تعيين نخواهيم كرد. [14]
و به سند خود از عبدالرحمن بن كثير آورده كه گفت: در محضر امام صادقعليه السلام شرفياب بودم كه مهزى اسدى بر آن جناب وارد شد و عرضه داشت: فدايت گردم مرا خبر ده اين امرى كه انتظارش را مىكشيد چه وقت خواهد بود، كه به طول انجاميده؟ آن حضرت فرمود: از مهزم وقت گذاران دروغ مىگويند، و شتابزدگان به هلاكت رسند و تسليم شوندگان نجات يابند، و به سوى ما مىآيند. [15]
و به سند صحيح خود از حضرت امام صادقعليه السلام آورده كه فرمود: هر كس از مردم براى تو هرگونه وقتى را تعيين كرد بدون هراس او را تكذيب كن كه ما براى هيچ كس وقتى تعيين نكنيم. [16]
و در احتجاج شيخ طبرسى از محمد بن يعقوب كلينى از اسحاق بن يعقوب آمده كه گفت: از محمد بن عثمان عَمْرىقدس سره درخواست كردم نامهاى از من به محضر حضرت صاحب الأمر ارواحنا له الفداء برساند، كه در آن نامه از مسائلى كه بر من مشكل شده بود سؤال كرده بودم، پس توقيع به خط مولايمان صاحبالزمان ارواحنا له الفداء آمد، تا آنجا كه فرموده:... و امّا ظهور فَرَج، پس آن به دست خداى عز و جل است، و وقت گذاران دروغ مىگويند... [17]
و اين را شيخ طوسىرحمهم الله از گروهى از مشايخ خود از جعفر بن محمد بن قولويه و ابوغالب زرارى و غير آنها از محمد بن يعقوب كلينىقدس سره از اسحاق بن يعقوب روايت كرده است. [18]
مىگويم: توثيق اسحاق بن يعقوب را در كتابهاى رجالى كه نزد من هست نديدم، ولى در وثاقت و جلالت او همين بس كه شيخ كلينى با اعتماد بر او از وى روايت كرده، به اضافه قرائن ديگر... چنانكه بر هوشمند دانا پوشيده نيست.
توضيح: از تمام آنچه در اين باب آورديم معلوم شد كه از وظايف مهم، ترك وقت گذارى و تكذيب تعيين كنندگان وقت ظهور حضرت حجّت ارواحنا له الفداء است هر كس كه باشد، و در اينجا شايسته است به چند مطلب توجه داده شود:
مطلب اوّل: ممكن است تصوّر شود كه بين روايات ياد شده با روايت كه مشايخ سهگانه [19] به سندهایشان از ابوحمزه ثمالى آوردهاند منافاتى هست.
ابوحمزه گويد: به حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام عرضه داشتم: حضرت علىعليه السلام مىفرموده: تا سال هفتاد، بلا است و مىفرموده: پس از بلا راحتى است، و سال هفتاد گذشت و ما راحتى نديديم؟ حضرت ابوجعفرعليه السلام فرمود: اى ثابت خداى تعالى براى اين امر در هفتاد سال وقت تعيين كرده بود، پس هنگامى كه حسينعليه السلام كشته شد غضب خداوند بر اهل زمين شديد گشت و آن را به صد و چهل سال تأخير انداخت، پس ما اين را برایتان حديث گفتيم ولى شما آن را فاش كرديد، و پرده از روى سرّ برداشتيد، پس خداوند آن را به تأخير انداخت و پس از آن وقتى نزد ما تعيين نفرموده، و خداوند هر چه را بخواهد محو و هر چه را خواهد اثبات مىكند و اصل كتاب نزد اوست [20] ابوحمزه گويد: همين مطلب را به حضرت ابىعبداللَّه امام صادقعليه السلام گفتم، فرمود: همين طور بوده است. و شيخ طوسى به سند خود از فضل بن شاذان به سند خود از ابوبصير آورده كه گفت: به آن حضرتعليه السلام عرض كردم: آيا براى اين امر مدّت سر رسيدى هست كه بدنهايمان را به آن راحت دهيم و به آن منتهى شويم؟ فرمود: آرى، ولى شما فاش كرديد پس خداوند بر آن افزود. [21]
و به سند خود از امام صادقعليه السلام آورده كه فرمود: اين امر در من بود، پس خداى تعالى آن رابه تأخير انداخت، و در ذريّه من آنچه را خواهد به انجام رساند. [22]
و نعمانى به سند خود از اسحاق بن عمّار صيرفى روايت آورده كه گفت: شنيدم حضرت امام صادقعليه السلام مىفرمود: براى اين امر وقتى بود، و آن در سال صد و چهلم، پس شما آن را بازگو كرديد و منتشر ساختيد، خداى عز و جل هم آن را تأخير انداخت. [23]
و در همان كتاب در حديث ديگرى از او روايت شده كه گفت: حضرت امام صادقعليه السلام فرمود: اى ابواسحاق اين امر دو بار به تأخير افتاد. [24]
مصنّف اين كتاب، چنگ زننده به ريسمان محكم خداوند؛ ولايت ائمه طاهرينعليه السلام محمد تقى موسوى اصفهانى - عفى عنه - گويد: بين اين احاديث با احاديث سابق منافاتى نيست، چون صراحت و ظهورى در اين احاديث نيست بر اينكه منظور از امر ظهور امام دوازدهم باشد، بلكه نمىتواند مراد از آن ظهور آن حضرت باشد، زيرا كه سال هفتاد و سال صد و چهل، پيش از ولادت آن جناب بوده، و همچنين حديث سوم بر آنچه ياد كرديم نصّ است.
بنابراين منظور تسلُطّ يافتن امامانعليه السلام و ظهور دولت حق و پيروزى مؤمنين بر مخالفين مىباشد، و اين - به حسب روايات ياد شده - به ظهور آن حضرت مقيَّد نيست، و با ترتيب امامت و اينكه شماره امامان دوازده مىباشد منافاتى ندارد، و ظاهر از اين روايات آن است كه ظهور دولت حق و غالب شدن امامان و شيعيان ايشان، و تسلطّ يافتنشان بر اهل باطل و گسترش دادن عدل و داد در دنيا چنين مقدَّر بوده كه در سنه هفتاد واقع شود به شرط آن كه مردم بر يارى امام حسينعليه السلام متَّفق مىشدند، كه اين تكليفى بود بر عموم آنها چنانكه در احاديثى وارد گرديده كه ان شاء اللَّه تعالى بعضى از آنها را خواهيم آورد، پس چون به امر پروردگارشان فسق ورزيدند، و از يارى ولیشان خوددارى كردند، غضب خداى تعالى بر آنان شدّت گرفت، و نجات و رهايشان از دست دشمنانشان، و گسترش عدالت در ميانشان را تا سال صد و چهل به تأخير انداخت، و اين موافق زمان امام صادقعليه السلام است، چنانكه در روايت سوم به آن تصريح شده است.
و چون شيعيان امر امامانعليه السلام را در مخفى داشتن اسرارشان مخالفت كردند، و آنچه را دستور داشتند كتمان و مستور نمايند افشا ساختند، و اين كفران نعمتى بود كه خداوند به آنان عنايت كرده بود، خداى تعالى سزاى عملشان را داد به اينكه نجات و خلاصىشان را به تأخير انداخت، چنانكه حديث ياد شده اين معنى را بازگو مىكند. خداى عز و جل فرمايد: ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلاَّ الْكَفُورَ؛ [25] اين كيفر كفران آنها بود، و آيا جز كفران كننده را كيفر دهيم؟ و اما احاديثى كه وعده داديم آنها را ياد كنيم: از جمله؛ در مجلّد دهم بحار به نقل از كتاب النوادر على بن اسباط از ثعلبة بن ميمون از حسن بن زياد عطار روايت آمده كه گفت: از حضرت ابىعبداللَّه امام صادقعليه السلام درباره فرموده خداى عز و جل: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ؛ [26] آيا نمىنگرى كسانى را كه به آنها گفته مىشد از جنگ خوددارى كنيد و نماز را به پاى داريد... .
پرسيدم، آن حضرت فرمود: درباره حسن بن علىعليه السلام نازل شد، خداوند او را به خودداى از جنگ امر فرمود. رواى گويد: پرسيدم: فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيهِمُ القِتالُ؛ پس چون فرمان جنگ بر آنان آمد...؟ فرمود: درباره حسين بن علىعليه السلام نازل شد، خداوند بر او و اهل زمين فرض كرد كه در ركاب آن جناب قتال كنند. [27]
مىگويم: اين تن كه در سند حديث قرار دارند همگى مورد اعتماد؛ امين؛ و شيعه امامى هستند، چنانكه علماى فن تصريح كردهاند، پس حديث در منتهاى صحّت است، و به همين معنى روايات متعددى آمده كه به منظور رعايت إختصار از ذكر آنها خوددارى كرديم.
و به آنچه بيان داشتيم ظاهر گشت كه وجهى ندارد اينكه اخبار گذشته را حمل كنيم بر آنكه نهى از وقت گذاردن را به صورت حتمى و صريح منحصر بدانيم، يا آنكه نهى را به غير امامانعليهم السلام اختصاص دهيم چنانكه بعضى از علما چنين كردهاند زيرا كه دانستى هيچ يك از اخبار پنج گانه ياد شده بر تعيين وقت زمان ظهور مولايمان صاحبالزمان ارواحنا له الفداء اصلاً دلالت ندارند، بلكه در حديث دوم و سوم بر فَرَج نيز دلالت نيست، زيرا كه بيش از اين از آنها بر نمىآيد كه امامانعليهم السلام وقت آن را مىدانستند، نه اينكه به ديگران هم خبر داده باشند.
اضافه بر اينكه توجيهى را كه بعضى از علما نمودهاند، برخلاف صريح فرمايش امامانعليهم السلام است كه: ما خاندانى هستيم كه وقت نمىگذاريم و نيز: در گذشته وقتى تعيين نكرديم، آينده هم وقتى را تعيين نخواهيم كرد، و نيز: براى هيچ كس وقتى را تعيين نكنيم و غير اينها... بنابراين روايات گذشته با صحّت و صراحتى كه دارند معارضى براى آنها نيست تا به توجيه و تأويل آنها نيازى داشته باشيم.
نعمانى به سند خود از امام صادقعليه السلام آورده اينكه:
اميرالمؤمنينعليه السلام از چند حادثه كه پس از آن حضرت تا قيام قائم ارواحنا له الفداء خواهد بود سخن گفت، حسينعليه السلام عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين خداوند كى زمين را از ظالمين پاك خواهد ساخت؟ اميرمؤمنانعليه السلام فرمود: خداوند زمين را از ظالمين پاك نخواهد ساخت تا اينكه خون حرام ريخته شود، سپس جريان بنى اميّه و بنى العبّاس را در حديثى طولانى يادآور شد، آنگاه فرمود: هر گاه قيام كننده در خراسان بپاخاست و بر سرزمين كوفه كرمان و مُلتان تسلط يافت، و از جزيره بنى كاوان گذشت، و قائمى از ما در گيلان قيام كرد و آبرو ديلم او را اجابت نمودند، و براى فرزندان (يا فرزند) من پرچمهاى ترك در اطراف و اكناف پراكنده شود.
و در اين گير و دارها باشند، هر گاه بصره ويران شود و امير أُمرا در مصر قيام كند. آنگاه آن حضرت حكايتى طولانى بيان داشت سپس فرمود: هنگامى كه هزاران نفر آماده نبرد شوند، و صفها آراسته گردد و قوچ بره را بكشد، آنجاست كه آخرى قيام كند و انتقام گيرنده در پى انتقام خيرد و كافر هلاك گردد، سپس قائمى كه در آرزويش هستند و امامى كه ناشناخته باشد، آنكه داراى شرافت و بزرگوارى است قيام خواهد كرد، و اى حسين او از نسل تو است، هيچ پسرى مانند او نيست، ما بين دو ركن مسجدالحرام ظاهر مىشود، و در دو جامه پوسيده بر جن و انس غالب مىگردد، و زمينى را آلوده نگذارد، از وجود افراد پست پاك سازد خوشا به حال كسى كه زمان او را درك كند و به دورانش برسد و آن روزها را ببيند. [28]
مطلب دوّم: از تمام آنچه ياد كرديم معلوم گرديد كه علم به وقت ظهور مولايمان صاحبالأمر ارواحنا له الفداء از اسرار خداوند است كه از بندگان خود مخفى داشته، و برایشان آشكار ننموده، و خود به جهت اين كار داناست و نيز رسول و حُجّتهاى اوعليهم السلام دانند، ولى آنچه از كلمات ايشان استفاده كردهايم چند وجه است:
وجه اوّل: اينكه بندگان نمىتوانند آن را تحمل كنند، و بر كتمانش صبر نمايند، اين وجه از دو روايت ابوحمزه و ابوبصير كه پيشتر گذشت استفاده مىشود، بيان مطلب اينكه: مؤمنين طبقات مختلفى دارند:
بعضى از آنان به خاطر ضعف ايمان از تحمل اسرار ناتوان هستند، چنين كسى نمىتواند بر آن اسرار مطلّع شود، بلكه هر گاه بعضى از اسرار برايش ياد شود شكها و شبهههايى به دلش راه مىيابد، به سبب طاقت نداشتن و ضعف ايمان، چنانكه در بيان مراتب ايمان آمده كه: اگر بر كسى كه داراى دو بخش است سه بخش قرار داده شود، خواهد شكست همچنان كه تخممرغ بر سنگ صاف مىشكند.
و نيز روايت شده كه: اگر ابوذر مىدانست در دل سلمان چيست او را مىكشت. و روايات ديگر....و بعضى از مؤمنين ايمانشان قوى و يقينشان ثابت است، و توان تحمُّل بعضى از اسرار را دارند، و هيچ شبههاى بر ايشان عارض نمىشود، ولى توانايى صبر كردن بر زمان طولانى را ندارند،كه هر گاه از ابتداى امر وقت ظهور بر ايشان تعيين گردد،و به ايشان مثلاً گفته شود كه حضرت حجّت ارواحنا له الفداء تا هزار سال ديگر ظهور نخواهد كرد، بر اثر اندوه بر طول مدّت مىميرند، يا بيمارى و سختى بر ايشان عارض مىشود، بنابراين مصلحت آن است كه از اينچنين مؤمنانى نيز وقت ظهور مخفى گردد.
و بعضى از آنها ايمانشان قوىتر است، ولى صبر ندارند كه آن را كتمان سازند، كه اگر سِرّى به ايشان گفته شود آن را منتشر و فاش خواهند ساخت، پس مصلحت در اين است كه از چنين كسانى نيز مخفى گردد، و شايد - به تأييد خداى تعالى و بركت اولياى او عليهم السلام - ناظر به همين معنى باشد آنچه در بصائر به سند خود از ابوالصامت روايت آمده كه گفت: شنيدم حضرت ابىعبداللَّه امام صادقعليه السلام مىفرمود: از جمله حديث ما بخشى را فرشته مقرب و پيغمبر مرسل و بنده مؤمن تحمل نتوان كرد. عرض كردم: پس چه كسى آن را متحمل گردد؟ فرمود: ما آن را متحمل باشيم. [29]
و در همان كتاب در حديث ديگرى از آن حضرت آمده كه فرمود: همانا حديث ما صعب مستصعب است، با شرافت و گرامى و هميشه فروزان و پاكيزه و دشوار است، آن را تحمل نكند فرشتهاى مقرّب، و نه پيغمبر مرسل و نه بندهاى كه آزموده باشد. عرضه داشتم: پس چه كسى آن را تحمل نمايد فدايت شوم؟ فرمود: هر كس كه ما بخواهيم اى ابوالصامت. ابوالصامت گويد: من چنين گمان دارم كه خداوند را بندگانى است كه از اين سه طايفه برترند. [30]
و در كافى از بعض اصحابمان روايت آمده كه گفت: به حضرت ابوالحسن صاحب العسكر امام هادىعليه السلام نوشتم: فدايت شوم؛ معنى فرموده امام صادقعليه السلام چيست كه: حديث ما صعب مستصعب آن را تحمل نكند فرشته مقرَّب و نه پيغمبر مرسل، و نه مؤمنى كه خداوند دلش را آزموده باشد؟ پس جواب آمد: همانا معنى فرموده امام صادقعليه السلام - اينكه آن را فرشتهاى و پيغمبرى و مؤمنى تحمل نكند - آن است كه فرشته آن را متحمل نگردد تا اينكه به فرشته ديگرى غير خودش آن را برساند، و پيغمبر آن را تحمل نكند تا آنكه به پيغمبر ديگرى برساند، و مؤمن آن را تحمل ننمايد تا آنكه براى مؤمن ديگرى بازگو كند، و اين است معنى فرمايش جدّم. [31]
وجه دوّم: اينكه حكمت الهى مقتضى آن است كه مؤمنين در همه زمانها منتظر ظهور مولايمان صاحبالزمان ارواحنا له الفداء باشند، چنان كه به اين معنى راهنمايى مىكند فرموده خداى تعالى: فَقُلْ إنَّما الغَيبُ للَّه فانتَظِرُوا إنّى مَعَكُمْ مِنَ المُنْتَظِرين؛ [32]
پس بگو داناى غيب است شما منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم. و بر اين مطلب اخبار بسيارى دلالت دارند كه در بحث انتظار پيشتر آورديم. پس اگر وقت ظهور آن حضرت را بدانند نقض غرض لازم مىآيد و پيش از رسيدن وقت معيّن از ظهورش مأيوس مىشوند، و اين مصالح متعددى را از بين مىبرد، لذا وقت ظهور آن جناب پيش از رسيدن وقتش از آنان مستور مانده به خاطر رعايت مصالح متعددهاى.
وجه سوّم: در سِرّ مخفى داشتن علم به وقت ظهور از مردم، اينكه چون يكى از حكمهايى كه مقتضى غيبت است:
بررسى و امتحان مردم مىباشد، همين حكمت مقتضى مخفى داشتن علم به وقت ظهور حضرت حجّت ارواحنا له الفداء از ايشان است، و گرنه بررسى و امتحان نسبت به بسيارى از افراد كه به ايمان داشتن تظاهر مىكنند ناتمام مىبود، تا اينكه شتابزدگان از ديگران جدا شوند، و اين وجه از اخبار بسيارى كه در آنها غيبت حضرت قائم ارواحنا له الفداء به آن تعليل شده آمده است، و قسمتى از آنها را در اين كتاب آورديم، و از جمله:
در غيبت نعمانى از عبداللَّه ابن ابىيعفور آمده كه گويد: به امام صادقعليه السلام عرضه داشتم: فدايت گردم، با قائم ارواحنا له الفداء از عربها چقدر خواهد بود؟ فرمود: مقدار كمى، عرض كردم: به خدا سوگند افرادى كه اين امر را بر زبان دارند تعداد بسيارى از آنها هستند! فرمود: به ناچار بايد كه مردم بررسى شوند و از هم جدا گردند و غربال شوند، و خلايق بسيارى از غربال بيرون آيند. [33]
و در حديث ديگرى از ابوبصير مثل همين آمده است. و در همان كتاب از امام حسين بن علىعليه السلام آمده كه فرمود: اين امرى كه انتظار داريد نخواهد شد تا اينكه بعضى از شما از بعض ديگر بيزارى جويند، و بر روى يكديگر آب دهان بيندازند، پس بعضى از شما بر بعض ديگر به كفر گواهى دهد، و يكديگر را لعنت نمايند، به آن حضرت عرض شد: در آن زمان خيرى نيست، فرمود: تمام خبر در و در حديث آن زمان است، قائم ما قيام كند و همه آن امور را دفع نمايد. [34]
ديگرى از اميرالمؤمنينعليه السلام چنين آمده است: چگونه خواهى بود آن هنگام كه شيعيان اين چنين با هم اختلاف كنند - و انگشتان خود را در يكديگر داخل كرد - راوى گويد: عرضه داشتم: يا اميرالمؤمنين در آن هنگام هيچ خيرى نيست، فرمود: همه خير در آن وقت است، اى مالك در آن هنگام قائم ما قيام خواهد كرد.. . [35]
و از امام صادقعليه السلام است كه فرمود: به خدا كه شكسته خواهيد شد همچنان كه شيشه مىشكند، و همانا شيشه را بخواهند به حالت اوّل باز مىگردانند، به خدا كه همچون شكسته شدن سفال خواهيد شكست، و به درستى كه سفال شكسته مىشود و به حال اوّل برگردانده نمىشود، و به خدا غربال خواهيد شد، و به خدا از هم تميز يابيد، و به خدا كه بررسى خواهيد شد تا آنجا كه از شما باقى نماند جز اندكى. و در اينجا آن حضرت به عنوان كمى افراد باقى مانده دست خود را برگرداند. [36]
و از حضرت موسى بن جعفرعليه السلام است كه فرمود: همانا به خدا سوگند آن جريان نخواهد شد تا اينكه از هم تميز داده شويد، و بررسى گرديد، تا آنجا كه جز كمترين افراد شما باقى نمانند. [37]
و از حضرت باقرعليه السلام است كه فرمود: هرگز، هرگز، آنچه به سوى آن گردن مىكشيد نخواهد رسيد تا اينكه بررسى شويد، و آنچه به سويش گردن مىكشيد نخواهد شد تا اينكه از يكديگر تميز يابيد، و آنچه به سويش گردن مىكشيد نخواهد شد تا اينكه غربال شويد، به خدا سوگند آنچه به سويش گردن مىكشيد نخواهد آمد مگر بعد از نوميدى، و نه به خدا سوگند آنچه به سويش گردن مىكشيد نخواهد آمد تا اينكه به شقاوت رسد هر آنكه اهل شقاوت است، و به سعادت رسد هر آنكه اهل سعادت است. [38]
و مثل اين روايت را محمد بن يعقوب كلينى به سند خود آورده، و در آنچه آورديم براى اهل هدايت و درك بسنده است.
وجه چهارم: اينكه اين كار مخفى داشتن وقت ظهورتفضُّلِ كامل و عنايت خاص نسبت به مؤمنانى است كه در زمان غيبت حضرت صاحب الزمان ارواحنا له الفداء هستند، توضيح اينكه ظاهر از روايات - چنانكه سابقاً گذشت - آن است كه وقت ظهورِ فَرَج از امور بدائيّه است كه ممكن است به سبب بعضى از مصالح و حكمتها، و به سبب تحقُّق يافتن يا نيافتن بعضى از شرايط كه بر مردم مخفى است زودتر يا ديرتر شود، پس اگر امامانعليهم السلام وقتى را به مردم خبر مىدادند سپس آن وقت به خاطر بعضى از اسباب و حكمتها تأخير مىافتاد بسيارى از مردم به ترديد مىافتادند چون به نظرشان مىآمد كه آن برخلاف وعده خداوند - تعالى شأنه - مىباشد يا شكها و شبههها به دلهایشان راه مىيافت، و مولايمان حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام به اين وجه اشاره فرموده در حديثى كه در كافى و غير آن روايت آمده از فضيل بن يسار كه گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: آيا براى اين امر وقتى هست؟ فرمود: وقت گذاران دروغ گويند، دروغ گويند، دروغ گويند، همانا موسىعليه السلام وقتى كه به دعوت پروردگارش رفت قوم خود را سى روز وعده داد، و چون خداوند ده روز بر آن سى روز افزود قوم او گفتند: وعدهاى كه موسى داده بود بر خلاف شد، و كردند آنچه كردند، پس اگر ما برایتان حديث كنيم و مطابق آنچه حديث گفتهايم پيش آيد بگوييد خداوند راست فرموده است، و هر گاه برایتان حديثى بگوييم و برخلاف آنچه ما گفتيم پيش آمد بگوييد خداوند راست فرموده است، كه دو بار پاداش خواهيد يافت. [39]
مىگويم: احتمال مىرود اينكه دو بار پاداش يابند، يك بار براى ايمانشان، و بار ديگر براى صبرشان، غير اين را نيز محتمل است. واللَّه العالم.
توجه: منظور از بداء، ظاهر شدن تقدير چيزى براى بندگان است پس از آنكه به خاطر حكمتها و مصالح خداوندى از آنان مخفى بوده است، و خدا داند كه چه چيزى را مخفى بدارد و چه مطلبى را آشكار سازد، و معنى بداء بر عامّه مشتبه گرديده لذا آن را إنكار كردهاند به گمان اينكه به سبب آن جهل بر خداى تعالى لازم مىآيد.
تتمّه و توضيح: بدان كه سه وجه اوّل از وجوهى كه آنها را از كلمات ائمه معصومينعليهم السلام استفاده كرديم، سِرّ مخفى داشتن علم به وقت ظهور امام عصر ارواحنا له الفداء را به طور مطلق - يعنى وقت حتمى و بدايى - روشن ساختند، زيرا كه آنها حكمتها و مصالحى هستند كه مقتضى پوشيدگى هر دو وقت (حتمى و بدايى) مىباشند، چنان كه بر اهل فن و كسانى كه با اخبار امامانعليهم السلام مأنوسند اين معنى پوشيده نيست.
وجه چهارم: فقط ناظر به سِرّ مخفى داشتن وقت بدايى از مردم است، چون اگر به آن وقت خبر داده مىشدند سپس حكمت خداوند اقتضا مىكرد كه از آن وقت به وقت ديگر تأخير افتد بيشتر مردم ترديد مىكردند، و دچار وسوسه مىشدند، و در حيرت و شبهه مىافتادند، چنانكه براى بنىاسرائيل اين اتفاق افتاد.
اگر بگوييد: پس چگونه بعضى از امور بدائيّه به مردم خبر داده شد سپس به خاطر مصالحى برخلاف آن امور واقع شد، چنانكه در جريان جوانى كه حضرت داوود عليه السلام مرگش را خبر داد، و زنى كه حضرت عيسىعليه السلام مرگش را خبر داد، و يهوديى كه پيغمبر ما صلى الله عليه وآله وسلم مرگش را خبر داد، و اينها نمردند، و وقوع فَرَج و گشايش را در زمانى خبر دادند سپس به خاطر بعضى از حكمتها و اسباب، به تأخير افتاد و در آن زمان واقع نشد، چنانكه در روايت ابوحمزه - كه سابقاً آورديم - ياد گرديده، و اينها مايه گمراهى مؤمنين نشد، و در حيرت و شبهه نيفتادند؟
در جواب گويم: اينها بدان جهت بوده كه حجّتهاى خداوند در ميان مردم حضور داشتهاند و سرّ بداء و تأخير را برایشان بيان مىنمودند، و پرسيدن از آنان براى مردم ميَّسر بود، در حالى كه مؤمنين در زمان غيبت امام از ديدار آن حضرت محجوب و از ملاقات و پرسش مسائل از آن جناب محروم هستند، بنابراين چنانچه از وقوع ظهور در وقت بدايى خير شوند، سپس به خاطر مصلحتى الهى آن وقت به تأخير افتد.
و امام و حجّت هم در ميان آنان نباشد تا از حيرت و اشتباه آنها را برگرداند، و صدق آن اخبار و وجه مصلحت را برایشان بيان سازد، در حيرت و اشتباه خواهند افتاد و در وادى ضلالت سقوط خواهند كرد، از همين روى براى مردم نه وقت حتمى بيان شد و نه وقت بدايى، امّا وقت حتمى: به جهت وجوه گذشته، و اما بدايى: به خاطر اين وجه كه بيان داشتيم، براى رأفت و مهربانى و شفقت نسبت به آنها، و به خاطر حفظ آنان از لغزش و گمراهى.
اگر بگوييد: چنانچه مؤمنين به صدق امامانشان يقين دارند، و معتقد باشند كه در مقدرات الهى و خبرهاى غيبى بداء واقع مىگردد، در حيرت و گمراهى نخواهند افتاد، و در عقايد بر حق خويش متزلزل نخواهند شد، خواه اينكه امام در بين آنان حاضر باشد يا غايب.
در جواب گويم: اين حال و وضع مؤمنين كامل است كه ايمان در دلهایشان رسوخ يافته، و با دليل و برهان محكم گرديده و خداى تعالى آنان را با وحى از جانبِ خود تأييد فرموده، و اينان نسبت به سايرين اندك هستند، امّا اكثر افراد عقل و ايمانشان ضعيف است، و مانند گياه تازه برآمده با وزش بادها به راست و چپ متمايل مىگردند و گاهى مىافتند و گاهى برمىخيزند، لذا امامانعليهم السلام خواستهاند اينها را مواظبت و رعايت كنند تا قوّتشان كامل شود و آمادگىشان به مرحله مطلوب برسد، و آنچه مايه سقوط و از هم پاشيدگىشان مىشود از آنان دفع نمايند، از اين روى امامانعليهم السلام بسيارى از مطالب را از عدّه زيادى از اصحاب و شيعيانشان مخفى مىداشتهاند به جهت حفظ آنها و مهربانى نسبت به ايشان، چونكه امام: پدر شفيق و مهربان است چنانكه در حديث صفات و فضيلت امام در كافى [40] و غير آن روايت آمده است. و از آنچه ياد كرديم معلوم گشت اينكه حضرت موسىعليه السلام وقت بدايى را به بنىاسرائيل خبر داد گمراه كردن آنها نبود، و تقصيرى در حق ايشان ننموده، بلكه اين امتحان كردن و بررسى نمودن آنان بود به امر خداى عزوجل، چون وقتى مىخواست از نظر آنها غايب شود برادرش هارون را به جانشينى خود بر آنان گماشت، و او را حجّتى برایشان قرار داد، پس آنها بودند كه با اعراضشان از حجّت و رها كردن رجوع به او، براى كشف حيرت و شبهه تقصير داشتند بلكه خواستند هارون را بكشند، چنانكه گفت: ابن اُمَّ إنَّ القومَ اسْتَضْعَفُونى وَكادُوا يَقْتُلونَنَى؛ [41]
اى فرزند مادرم اى جان برادرم همانا قوم مرا خوار و زبون داشتند و نزديك بود به خاطر ممانعت كردنم از انحرافشان مرا به قتل رسانند. و خداى تبارك و تعالى فرموده: وَلَقَدْ قالَ لَهُمْ هارونُ مِنْ قَبلُ يا قوم إنَّما فُتِنتُم بِهِ وَإنَّ رَبَّكُمُ الرَّحمنُ فاتَّبِعُونى وَأطيعوا أمرى . قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيهِ عاكِفِينَ حَتّى يَرجِعَ إلَينا مُوسىَ؛ [42]
و به درستى كه هارون پيش از آنكه موسى باز آيد گفت اى قوم به هوش باشيد كه اين گوساله اسباب فتنه و امتحان شما گرديد و محقَّقاً بدانيد كه پروردگار شما خداى مهربان است پس شما پيرو من باشيد و فرمان مرا اطاعت كنيد، قوم گفتند ما به پرستش گوساله ثابت مانيم تا وقتى كه موسى به ما باز گردد. اگر بگوييد: از حضرت حجّت ارواحنا له الفداء وارد شده: و امّا حوادث و پديدههايى كه واقع مىشوند پس در آنها به راويان احاديث ما مراجعه كنيد كه آنان حجّت من بر شمايند و من حجّت خداوند برايشانم... [43]
و علما را در زمان غيبت خود حجّت بر بندگان و مرجع آنان قرار داد، بنابراين همانطور كه مؤمنانى كه در زمان حضور امامانعليهم السلام بودند حجّت بر آنان تمام شده، و راه بر طرف گشتن حيرت و شبهه و برداشته شدن آنچه مايه لغزش و ضلالت است برایشان روشن گرديده بود، به خاطر دسترسى به پرسش از امامانعليهم السلام، همچنين مؤمنانى كه در عصر غيبت هستند حجّت بر آنان تمام گشته، و راه راست برایشان روشن شده به خاطر رجوع به علماى عاملى كه آثار ائمه اطهار را بيان مىكنند و حاملان علوم ايشان هستند، كه مردم در هر جريانى كه وجه آن را نمىدانند و هر شبههاى كه در ذهنشان وارد مىشود، به آن علما مراجعه نمايند، پس ضررى نداشت كه وقت بدايى ظهور كه احتمال تأخير افتادنش از جهت بعضى حكمتها و مصالح هست به آنها گفته مىشد؟
در جواب گويم: اوّلاً: ممكن است در بعضى از زمانهاى غيبت دورانى بيايد كه علم مخفى گردد، يا به خاطر فقدان علما، و يا بر اثر مخفى گشتن آنان به سبب چيرگى باطل و اهل آن، و آن دوران در اخبار:
زمان فترت و سبطه ناميده مىشود، و در آن هنگام مؤمن كسى را نخواهد يافت كه شبهه و حيرت را از او دفع نمايد و وجه مصحلت و حكمت را برايش بيان سازد.
و بر اين معنى دلالت دارد روايتى كه شيخ نعمانىقدس سره در كتاب الغيبه به سند خود از ابان بن تغلبرحمه الله از حضرت ابى عبداللَّه امام صادقعليه السلام آورده كه فرمود:
يأتى عَلى النّاسِ زَمانٌ يُصيبهُمْ فيها سَبَطَةٌ يَأرزُ العِلْمُ كَما تَأرزُ الحَيَّةُى جُحْرِها فَبينَما هُمْ كَذلِكَ اذ طَلَعَ عَلَيْهِمْ نَجْمٌ قلتُ: فَما السَّبَطة؟ قال: الفَتْرةُ: قلتُ: فكيف نَصْنَعُ فيما بينَ ذَلِكَ؟ فقالعليه السلام: كُونُوا عَلَى ما أنتُم عَلَيهِ حَتّى يُطْلِعَ اللَّه لَكُمْ نَجْمَكُمْ؛ [44]
زمانى بر مردم خواهد آمد كه سبطهاى به آنان رسد و علم مخفى شود همچنان كه مار خودش را در سوراخش مخفى مىسازد، پس در همين حال به ناگاه ستارهاى بر مردم طلوع مىنمايد.
راوى گويد: عرضه داشتم: سبطه چيست؟ فرمود؛ فترت فاصله زمانى كه موجب سستى دين و اعتقاد مردم گردد، عرض كردم: در آن ميان چكار كنيم؟ فرمود: بر همان اعتقادى كه هم اكنون داريد بمانيد تا اينكه خداوند ستارهتان را برایتان برآورد.
توضيح: يَأرز بر سه وزن يَنْصُرُ و يَضْرِبُ و يَعْلَمُ مىآيد، به تقديم رائ بر زاى، يعنى: مخفى مىشود.
ثانياً: هر چند كه علماى بزرگوار در زمان غيبت نواب امامعليه السلام هستند، و در آنچه از قضايا و احكام بر مردم وارد مىشود مرجع آنانند، و در مسائل حلال و حرام حجّتِ بر آنهايند، ولى حكمتهاى تقديرات و مصالح تغييرات را نمىدانند، و از وجوه بدا و اسباب قضا آگاه نيستند، و بسيار مىشود كه حيرت بر طرف نمىشود و شبهه از بين نمىرود مگر با بيان وجه مصلحت و توضيح حِكمت، چنانكه از حديث ابوحمزه دانستى كه از حيرت بيرون نيامد مگر بعد از آنكه امام وجه تأخير فَرَج را از آن وقتى كه اميرالمؤمنينعليه السلام خبر داده بود بيان فرمود، و همين طور در نظاير و امثال آن چنانكه بر كاوش كننده در اخبار و سِيَر پوشيده نمىماند، و ذكر آنها ما را از مقصود اصليمان در اين كتاب خارج مىنمايد، و خداى تعالى هدايت كننده به راه راست است.
حاصل اينكه كشف مُعضلات و حلّ مشكلات و مانند آنها از وظايف و شئون امام است، و كشف نشدن آنها در زمان غيبت به مردم مربوط مىشود، چونكه آنها سبب مخفى ماندن امام مىباشند، خداى تعالى بر ما منّت گذارد به تعجيل فَرَج و ظهور آن حضرت و ديدارش را با عافيت نصيبمان فرمايد.
ثالثاً: البته خداوند نسبت به بندگانش لطيف است، و الطاف او بر دو گونه است :
گونه اول: الطافى است كه به حكم عقل و نقل بر او واجب است، و اين همان است كه خلاف آن قبيح و زشت مىباشد، و خداوند اصلاً قبيحى را انجام نمىدهد، چون بر او - عزَّ شأنه - قعل قبيح مُمتنع است، و اين همان است كه در زبانها متداول و مشهور شده اينكه:
لطف بر خداى تعالى واجب است، و در اين گونه لطف هيچ تفاوتى بين زمانها و اشخاص نيست، مثل اينكه تكليف به كارى كند كه مقدور نيست كه بر خداى تعالى قبيح است، و تكليف كردن به چيزى كه بندگان راهى به علم يافتن به آن ندارند، لذا مبعوث كردن پيغمبران به قاعده لطف واجب است، و معجزه دادن به ايشان به قاعده لطف واجب است، و تمام اهل عالَم در همه زمانها و مكانها در اين گونه لطف مساوى هستند.
گونه دوّم: آن است كه به حكم عقل واجب نباشد بلكه از روى تفضُّل و إحسان درباره هر كس كه بخواهد به هر منظور و هر گونه بخواهد انجام مىدهد، از او سؤال نشود از آنچه مىكند و اين بندگان هستند كه مورد سؤال واقع مىشوند. [45]
و از اين گونه است لطف خداوند بر امت مرحومه محمّديهصلى الله عليه وآله وسلم به برداشتن تكليفهاى سخت از آنها چنانكه در آيه شريفه است: وَلا تَحمِلْ عَلَينَنا إصْراً كَما حَمَلْتُهُ على الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا؛ [46]
بار خدايا تكليف گران و طاقت فرسا را چنانكه بر پيشينيان نهادى بر ما مگذار. و نيز اين گونه است مخفى داشتن علم به وقت بدايى ظهور امام از مؤمنان و دوستان آن حضرت، چون خداى عزوجل هر چند كه حُجّت را بر آنان تمام كرده و به وسيله عقل و نقل راه را برایشان روشن ساخته كه صداقت امامانشان و تماميّت حجتشان را بيان فرموده به طورى كه براى هيچ كس در افتادن به شبهه و گرفتار گشتن در حيرت عذرى نيست، ولى از جهت شأن امامانشان و رعايت وضع ضعيفترين افرادشان و كمى تعدادشان بر آنان منّت نهاد و خبر يافتن از وقت بدايى كه مىداند ظهور از آن تأخير مىافتاد را از آنها پوشيده داشت براى حكمت و مصلحتى و به خاطر لطف و تفضلُّل و شفقت نسبت به آنان، و مرحمت و احسان برایشان، تا به حيرت نيفتند، و شبههاى به ذهنشان راه نيابد. و از آنچه ياد كرديم - بحمداللَّه و له المنّه - سِرّ كتمان نمودن علم به وقت ظهور امام از ساير مردم از عوام و خواص معلوم شد، هم وقت حتمى و هم وقت بدايى آن، و بر تو باد كه در آنچه ياد كرديم وقت و تأمل كنى كه از سخنان ائمه اطهارعليهم السلام - كه خداى تعالى ما را در بهشت در جوار آنان إسكان دهد - گرفته شده است.
مطلب سوّم: ظاهر از عمومات بسيارى كه در روايات زيادى وارد گرديده كه دلالت دارد بر اينكه امامانعليهم السلام آنچه بوده و خواهد بود تا روز قيامت همه را مىدانند، و آنچه روايت آمده در توصيف امام به اينكه نسبت به هيچ چيز جاهل نيست، و آنچه وارد شده كه علم همه چيز در قرآن است به جهت فرموده خداى تعالى: وَنَزَّلْنا عَلَيْكَ الكِتابَ تِبْياناً لِكُلّ شَىء؛ [47] و ما كتاب قرآن را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است.
و امام آنها را از آن استخراج مىكند، و خداى تعالى فرمود: وَما مِنْ غائبَةٍ فيى السَّماءِ وَالأرْضِ إلَّا فِي كتابٍ مُبينٍ؛ [48] و هيچ امرى در آسمان و زمين پنهان نيست مگر اينكه در كتابى آشكار مسطور و ضبط است.
و فرموده خداى عزوجل: ثُمَّ أوْرَثْنا الكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَينا مِنْ عِبادِنا؛ [49] پس از آن كسانى را كه از بندگان خود برگزيديم وارث علم كتاب گردانيديم. و آنان - چنانكه در روايت آمده - امامانعليهم السلام مىباشند، و فرموده خداى عزوجل: وَكُلَّ شىْءٍ أحْصَيناهُ فِي إمامٍ مُبينٍ؛ [50] و همه چيز را در امام آشكارى به شماره آوردهايم.
[1] سوره اعراف، آيه 187.
[2] سوره محمد، آيات 18 و 19.
[3] سوره قمر، آيه 1.
[4] سوره شورى، آيات 17 و 18.
[5] غيبت نعمانى، 155.
[6] همان.
[7] غيبت نعمانى، 156- 155.
[8] اصول كافى، 368/2.
[9] اصول كافى، /368 1.
[10] غيبت نعمانى، 155.
[11] غيبت نعمانى، 158.
[12] اصول كافى 368/ 1.
[13] غيبت، شيخ طوسى، 262.
[14] همان.
[15] همان.
[16] همان.
[17] احتجاج، 281/2.
[18] غيبت، شيخ طوسى، 176.
[19] غيبت، شيخ طوسى/263 و اصول كافى، 368 1؛ غيبت نعمانى/157.
[20] سوره رعد، آيه 39.
[21] غيبت، شيخ طوسى،/265.
[22] غيبت، شيخ طوسى، 263.
[23] غيبت نعمانى، 157.
[24] همان.
[25] سوره سبا، آيه 17.
[26] سوره نساء، آيه 77.
[27] بحارالانوار، 220/44، ح 14.
[28] غيبت نعمانى، 146 و در بحارالانوار، ج 235/52، ح 104.
[29] بصائر الدرجات، 23، باب 11، ذيل ح 11.
[30] بصائر الدرجات، 22، باب 11، ذيل ح 10.
[31] اصول كافى، 401/1.
[32] سوره يونس، آيه 20.
[33] غيبت نعمانى، 109.
[34] همان.
[35] همان.
[36] غيبت نعمانى، 110.
[37] غيبت نعمانى، 111.
[38] همان.
[39] اصول كافى، 368/1.
[40] اصول كافى، 200/1.
[41] وره اعراف، آيه 150.
[42] سوره طه، آيات 90 و 91.
[43] كمالالدين، 484/2.
[44] غيبت نعمانى، 81.
[45] سوره انبياء، آيه 23.
[46] سوره بقره، آيه 286.
[47] سوره نحل، آيه 89.
[48] سوره نمل، آيه 75.
[49] سوره فاطر، آيه 32.
[50]سوره يس، آيه 12.
![](imagesstyle/sub/t.png)
وقت ظهور را تعيين نكردن و تكذيب وقتگذاران
در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
|
![montazar.net](imagesstyle/my3divsep.png) |
|
![montazar.net](imagesstyle/my3divsep.png) |
|
Could not add IP : Data too long for column 'user_agent' at row 1