montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

تا حدودى دعا براى تعجيل فرج اداى مزد رسالت است و دليل بر اين معنى فرموده خداوند متعال است كه در سوره حمعسق شورى آمده: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى؛ [1] اى پيامبربگو من از شما بر انجام آن رسالت چيزى درخواست نمى‏كنم مگر مودّت و دوستى خاندانم.

و اثبات اين مطلب به ذكر چند مقدّمه مربوط به بحث بستگى دارد:

اول: هرچه را پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم بطسلبد امر است، هرچند به لفظ درخواست باشد. دوم: طلب و امر آن حضرت‏عليه السلام به طور اطلاق بر وجوب دلالت مى‏كند مگر اين‏كه دليلى بر خلاف آن باشد.

سوم: اين‏كه پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم حقّ نبوّت بر اين امّت دارد، پس بر آن‏ها واجب است آن‏قدر كه مى‏توانند حقش آن جناب را ادا كنند.

چهارم: اين‏كه خداوند متعال اجر و مزد نبوّت پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم را مودّت خاندان و قربى نزديكان آن حضرت قرار داده است، به حكم آيات و روايات اهل بيت عصمت.

نجم: بيان معنى قُربى و اين‏كه جز ذرّيه پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم نمى‏باشد، و ردّ اقوال عامّه.

ششم: در بيان معنى مودّت و اقسام آن.


مقدّمه اول

بدان كه امر - به طورى كه اهل تحقيق اختيار كرده‏اند - طلب ايجاد فعل است از عالى به دانى، خواه به لفظ أَمَرْتُ امر كردم يا صيغه اِفعل انجام ده يا لفظ مسألت و درخواست و امثال آن، و خواه بدون لفظ باشد مانند اشاره و نوشتن و امثال اين‏ها.

دليل بر آنچه ذكر گرديد آن است كه: تبادر زود به ذهن رسيدن معنى امر از اقسام گذشته مى‏باشد، نمى‏بينيد اگر طلب از ناحيه شخص بزرگى صادر گشت به هر لفظى كه باشد مى‏گويند: فلانى به چنين چيزى امر كرد. و اگر شخص دانى بگويد: من به فلان كار امر مى‏كنم، عقلا او را به سبك‏مغزى نسبت مى‏دهند، زيرا كه امر به عالى اختصاص دارد هم‏چنان كه دعا و مسألت و درخواست به دانى، و استدعا به مساوى اختصاص دارند، و بررسى موارد استعمال اين حقيقت را روشن مى‏سازد.

و امّا اين‏كه خداوند متعال به حكايت از فرعون خطاب به قومش فرموده: فَماذا تَأْمُرُونَ؛ [2] 2- پس چه امر مى‏كنيد.

يا اين‏كه از آن‏ها بالاتر است به آن‏ها نسبت امر داده است؟ تنها يكى از دو وجه را محتمل است:

يكى اين‏كه: مفعول محذوف باشد، يعنى: لشكريان را چه امر مى‏كنيد؟ بنابراين امر در معناى حقيقى خود به كار رفته است، چون امرا نسبت به لشكريان بالاترند.

دوم اين‏كه: فرض شده كه اين‏ها بالا هستند و به طور مجاز - به خاطر جهاتى - اينطور به آن‏ها خطاب كرده است، واللَّه العالم. و با اين مقدّمه ثابت شد كه طلب هرگاه از پيغمبرصلى الله عليه وآله صادر شود، به هر لفظى كه باشد - هرچند مسألت و درخواست چنان‏كه در آيه مورد بحث هست - امر است، چون گاهى براى تواضع تعبير به سؤال مى‏كند كه برنامه آن حضرت و اساس كلماتش بوده، چنان‏كه در حديث نبوى معروف آمده: بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الأَخْلاقِ؛ [3] من برانگيخته شده‏ام تا مكارم اخلاق را به آخر برسانم. و يا براى مدارا با مردم و ملاطفت با آنان، تا به فرمان او توجه نمايند، آن‏ها را به منزله عالى و مرتبه بالا فرض مى‏كند. اين در صورتى است كه قائل شويم: وجوب مودّت از جمله: از شما چيزى درخواست نمى‏كنم مگر مودّت و دوستى خاندانم استفاده مى‏شود، يعنى: مطلوب و خواسته من كه به من برمى‏گردد منحصر در اين است . و مى‏توان وجوب مودّت را از بخش ديگر آيه استفاده كرد و آن، خطاب خداوند - عزّوجلّ - به پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم است كه: اى پيامبر بگو از شما چيزى درخواست نمى‏كنم كه ظهور دارد در وجوب طلب كردن اين حق از آن‏ها بر آن حضرت كه اگر اداء اين حق بر آن‏ها واجب نبود لزومى نداشت كه از آن‏ها مطالبه كند چنان‏كه پوشيده نيست.

مقدّمه دوم

در اصول فقه تحقيق كرده‏ايم كه امر با اطلاقى كه دارد ظاهر در طلب حتمى است. به عبارت ديگر: امر در طلب حقيقت است، يعنى: از امر جز طلب حتمى چيزى مفهوم نيست، و طلب خالى از قرائن حالى يا مقالى، داخلى يا خارجى در عرف به طلب حتمى برمى‏گردد و در آن ظهور دارد.

و نشانه اين معنى آن است كه مى‏بينيم اوامرى كه از سوى بزرگ‏ترها به پايين‏ترها صادر مى‏شود، كسانى كه اين اوامر به آن‏ها متوجه مى‏گردد هيچ تأمّلى ندارند كه اطاعت اين اوامر حتمى است بلكه در نهادشان هست كه برانگيخته شوند و آنچه مأمور گشته‏اند ايجاد نمايند، و هيچ ترديد نمى‏كنند كه آيا اين امر حتمى است يا نه؟ و نيز مى‏بينيم كه اگر آن اوامر را انجام ندهند، در معرض ملامت و نكوهش و مذمّت قرار مى‏گيرند، و اين نيست مگر از آن جهت كه گفتيم: طلب مطلق - نزد اهل عرف - در طلب حتمى ظهور دارد، بدون اين‏كه نياز به قرائن يا قرار دادن نشانه داشته باشد، بلكه اگر خلاف آن منظور باشد احتياج به قرينه حاليه يا مقاليه يا دليل خارجى دارد. به همين جهت اوامرى كه در شرع آمده بر وجوب حمل مى‏شود - در صورتى كه قرينه‏اى بر استحباب نباشد .

. البته اگر امر به چيزى وارد شود بر ما لازم است كه بررسى و جستجو كنيم كه در ساير اخبارى كه از ائمه اطهارعليهم السلام به ما رسيده قرينه‏اى بر خلاف وجوب هست يا نه. زيرا كه بسيار است كه قرائن و شواهدى نسبت به اخبار ديگر در آن‏ها آمده و بيان كننده يكديگرند، امّا اين نه از جهت تأمّل در ظهور طلب بر وجوب است، بلكه به جهت فراوانى قرائن و شواهد در ساير ابواب مى‏باشد، چنان‏كه علماى اصول به وجوب كاوش از مخصّص پيش از عمل به عامّ، حكم كرده‏اند، به خاطر كثرت ورود مخصّص در هر باب، نه از جهت تأمّل داشتن در ظهور عام كه پوشيده نيست، پس اگر شاهدى بر اين يافتيم كه امرى براى استحباب است بنابر آن شاهد، لفظ را از ظاهرش برمى‏گردانيم، و گرنه چاره‏اى جز اين نيست كه لفظ امر را بر وجوب حمل نماييم.

با اين مقدمه معلوم شد كه طلبى كه از پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم در اين باب صادر شده - به امر خداوند متعال - طلب حتمى است و بر وجوب دلالت دارد، و شاهد بر آن رواياتى است كه از ائمه معصومين‏عليهم السلام آمده كه براى اثبات وجوب، اين آيه را گواه آورده‏اند، چنان‏كه در تفسير البرهان و غاية المرام از حضرت امام حسن مجتبى‏عليه السلام است كه در خطبه‏اش فرمود: و ما خاندانى هستيم كه خداوند مودّتشان را بر هر مسلمان فرض و واجب كرده آن‏جا كه فرموده: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى. [4]

و در همان دو كتاب از امام صادق از پدران بزرگوارش‏عليهم السلام آمده كه: وقتى اين آيه بر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نازل گشت: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم بپاخاست و فرمود: اى مردم! خداوند - تبارك و تعالى - بر شما امرى را فرض كرده آيا آن را ادا مى‏كنيد؟ پس هيچ يك از آنان جواب ندادند.

و چون فرداى آن روز شد بپاخاست، و نظير آن سخن را فرمود. ولى از هيچ كس جوابى برنخاست، سپس همان سخن را روز سوم گفت، و كسى پاسخ نداد. پس فرمود: اى مردم! اين امر طلا و نقره و خوردنى و آشاميدنى نيست. گفتند: پس آن را به ما بگو. فرمود: خداى تبارك و تعالى بر من نازل كرده: بگو از شما بر انجام آن رسالت چيزى درخواست نمى‏كنم مگر مودّت و دوستى خاندانم. گفتند: آرى، اين را ادا مى‏كنيم.

حضرت صادق‏عليه السلام فرمود: به خدا قسم! به آن وفا نكردند مگر هفت نفر: سلمان و ابوذر و عمار و مقداد بن الاسود كندى و جابر بن عبد اللَّه انصارى و غلامى از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به نام بست يا كبيت و زيد بن ارقم. [5]

و در مقدمات آينده نيز مطالبى كه بر مقصود دلالت كند خواهد آمد، ان شاء اللَّه تعالى.


مقدّمه سوم

پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم حقّ پيامبرى و نبوّت بر اين امّت دارد، پس واجب است به مقدارى كه مى‏توانند حقّ آن حضرت را ادا نمايند، و هركه اين حق را ادا نكند ستم نموده است. و اين مطلب نيازى به توضيح ندارد زيرا كه نزد عقلا روشن و بديهى است كه اداى حقّ كسى كه صاحب حقّى باشد واجب است، و نيز ترديدى ندارند كه عظيم‏ترين حقوق از آن رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم است كه سبب آزادى‏شان از آتش دوزخ مى‏باشد، پس بايد كوشش آن‏ها در اداى حقّ آن حضرت بيشتر و مؤكّدتر از كسان ديگر باشد.

در اين مورد تنها به ذكر خبر شريفى كه در غاية المرام از طريق عامّه نقل شده اكتفا مى‏كنيم: پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم به على‏عليه السلام فرمود: به سوى مردم بيرون رو، ندا كن: توجه كنيد! هركه به مزد اجيرى ظلم كند لعنت خدا بر او باد. توجه كنيد! هركه غير از مواليان خود ولىّ برگيرد لعنت خدا بر او باد. توجه كنيد! هركه ابوين خود را دشنام دهد لعنت خدا بر او باد. پس امير مؤمنان‏عليه السلام اين جملات را ندا كرد و اعلام نمود.

عمر و جماعتى بر پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم وارد شدند و پرسيدند: آيا براى آنچه ندا كرد تفسيرى هست؟ فرمود: آرى، خداوند مى‏فرمايد: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى، [6] پس هركه به ما ظلم كند لعنت خدا بر او باد.

و مى‏فرمايد: اَلنَّبِيُّ أَوْلى بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛ [7] پيغمبر نسبت به مؤمنين از خودشان شايسته‏تر و ولايتش محكم‏تر است، و هركه من مولاى او هستم على مولاى اوست، پس هركه غير او و ذرّيه‏اش را براى خود ولىّ برگيرد لعنت خدا بر او باد.

و شما را گواه مى‏گيرم كه من و على ابوين دو پدر مؤمنين هستيم، پس هركه يكى از ما را دشنام دهد لعنت خدا بر او باد .

! چون بيرون رفتند، عمر گفت: اى اصحاب محمدصلى الله عليه وآله وسلم! پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم نه در غدير خم و نه در غير آن از امروز شديدتر براى على تأكيد نكرد، حسان خَبّاب بن الارت گويد: اين قضيه نوزده روز پيش از وفات رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم صورت گرفت. [8]


مقدّمه چهارم

خداوند متعال مزد نبوّت را - كه در حقيقت به خود بندگان برمى‏گردد - مودّت قُربى قرار داده به مقتضاى آيه ياد شده و رواياتى از جمله:
در مجلس 79 از امالى صدوق به سند صحيحى از حضرت رضاعليه السلام حديثى طولانى ذكر گرديده كه در آن آيات اصطفاء برگزيدن كه دوازده آيه است بيان شده، در اين حديث آمده: ... ششم، فرموده خداى جلّ جلاله: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى، و اين خصوصيتى براى پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم روز قيامت و خصوصيتى براى آل او است نه غير آن‏ها، زيرا كه خداوند در جريان نوح‏عليه السلام در كتاب خود فرموده: اى قوم! من بر اين رسالت مالى از شما نمى‏طلبم كه مزد من بر خدا است، آنان را كه ايمان آورده‏اند، من از خود نمى‏رانم، اينان به لقاى پروردگارشان خواهند رسيد، ولى من شما را افرادى مى‏بينم كه جهل مى‏ورزيد. [9]
و از هود حكايت كرده كه گفت: بر اين رسالت اُجرتى از شما نمى‏طلبم، اُجرت من جز بر خداوندى كه مرا آفريده نيست، آيا تعقل نمى‏كنيد. [10]

و خداى - عزّوجلّ - به پيغمبرش‏صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: بگواى محمد از شما چيزى درخواست نمى‏كنم بر رسالت، مگر مودّت خاندانم. و خداوند مودّت آن‏ها را فرض ننمود مگر آن‏كه مى‏دانست كه آن‏ها هرگز از دين جدا نمى‏شوند و هيچ‏گاه به گمراهى رجوع نمى‏كنند.

و ديگر اين‏كه: هرگاه مردى با ديگرى دوست باشد، امّا يكى از خاندانش با وى دشمن باشد، دل او نسبت به آن شخص باصفا و سالم نمى‏ماند، خداوند - عزّوجلّ - دوست داشته كه در دل رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نسبت به مؤمنين چيزى نباشد، پس مودّت خاندانش را بر آن‏ها فرض فرمود.

بنابراين هركس اين فريضه را بجاى آورد و رسول خدا را دوست بدارد و خاندانش را نيز دوست بدارد، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نمى‏تواند او را مبغوض بدارد، و هركه آن را ترك كند و اين فريضه را بجاى نياورد، و خاندان پيغمبر را دشمن بدارد، پس بر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم است كه او را دشمن بدارد، زيرا كه او يكى از واجبات الهى را ترك كرده، و كدام شرافت و فضيلت مقدّم و يا نزديك به اين فضيلت است

. پس خداوند اين آيه را بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى، آن‏گاه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در جمع اصحابش بپاخاست و حمد و ثناى الهى را بجاى آورد و فرمود: اى مردم! خداوند براى من بر شما چيزى فرض و واجب كرده است، آيا آن را ادا مى‏كنيد؟ هيچ كس جوابش را نداد، بار ديگر فرمود: اى مردم! اين طلا و نقره نيست، خوردنى و آشاميدنى نيست. گفتند: پس آن را بيان كن. آن‏گاه اين آيه را بر آن‏ها تلاوت كرد. گفتند: اين را آرى، ادا مى‏كنيم. ولى بيشترشان ادا نكردند و به قول خود وفادار نماندند. و خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث ننمود مگر اين‏كه به او وحى كرد كه از قومش اجرتى نخواهد، زيرا كه خداوند - عزّوجلّ - اجر پيامبران را ادا مى‏كند، ولى نسبت به حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم خداى - عزّوجلّ - مودّت نزديكانش را واجب گردانيد، و به او دستور داد كه امر خويش را در آن‏ها قرار دهد تا با شناختن فضيلت و مقامى كه خداوند به ايشان عنايت فرموده مودّتشان را در دل گيرند، كه مودّت به مقدار معرفت و شناخت فضيلت است. و چون پروردگار، اين را واجب ساخت بر بسيارى گران آمد زيرا كه وجوب اطاعت سنگين است. و عدّه‏اى كه پيمان وفادارى با خداوند بسته بودند به آن تمسك جستند و اهل شقاق و نفاق عناد ورزيدند و به آن ملحد شدند، و از حدودى كه خداوند براى قربى تعيين كرده بود آن را تغيير دادند، پس گفتند: قرابت، همه عرب مى‏باشند.

به هر دو حال يقين مى‏دانيم كه مودّت نسبت به قرابت و نزديكان پيغمبر است، پس هر كدام به پيغمبر نزديك‏تر باشند به مودّت شايسته‏ترند. به هر نسبت كه قرب بيشترى باشد، مودّت به همان مقدار بايد بيشتر گردد. ولى در حقّ پيغمبر خداصلى الله عليه وآله وسلم با آن همه مهربانى و عطوفتى كه نسبت به آن‏ها داشت، و آن همه نعمت و احسانى كه خداوند به امّت او نموده، كه زبان‏ها از شكرگزارى آن عاجز است - انصاف را رعايت نكردند و در مورد خويشاوندان و ذرّيه و خاندانش مودّت ننمودند، و آنان را همچون چشمى كه در سر است قرار ندادند، كه دوستى و حفظ حريم رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را نسبت به فرزندانش منظور دارند، چگونه اين حق را رعايت نكردند و حال آن‏كه قرآن بدان سخن گفته و به آن دعوت نموده! و اخبار ثابت كرده كه آن‏ها اهل مودّت هستند كه خداوند دوستى آنان را فرض نموده و بر آن وعده پاداش داده است و به درستى كه هيچ كس با ايمان و اخلاص اين مودّت را وفا نكند مگر اين‏كه بهشت برايش واجب مى‏شود به جهت فرموده خداى - عزّوجلّ - در اين آيه:

وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي رَوْضاتِ الجَنَّاتِ لَهُمْ ما يَش‏آؤُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الفَضْلُ الكَبِيرُ .ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى؛ [11]

و آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام دادند در باغ‏هاى بهشت منزل يافته و نزد خداوند هرچه بخواهند برايشان مهيّا است و اين فضل و رحمت بزرگ الهى است. همان است كه خداوند بندگانش را بشارت مى‏دهد آنان را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند. بگو اى پيامبر! بر رسالت، اجرى نخواهم مگر مودّت خاندانم. را با تفسير و بيانى كه شده... . [12]

و با اين خبر درهايى از علم باز مى‏شود، پس تأمّل كنيد تا به راه درستى ارشاد گرديد و با اين مقدمه روشن شد كه مودّت خاندان رسول اجر رسالت است پس اداى آن بر همه امّت واجب است.


مقدّمه پنجم

در اين‏جا بيانى مى‏كنيم كه منظور از قربى كيانند كه اين ويژگى بزرگ به آنان اختصاص يافته؟ و تنها به ذكر چند روايت كه در غاية المرام از طريق عامّه نقل شده اكتفا مى‏كنيم تا در استدلال، قوى‏تر و براى بستن راه عذر، رساتر و محكم‏تر باشد .

. در مسند احمد بن حنبل به سند خود از ابن عباس آورده كه گفت: وقتى آيه قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى نازل شد، گفتند: اى رسول خدا! نزديكان تو كيانند كه مودّتشان بر ما واجب گرديده؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزند ايشان. [13]

در تفسير ثعلبى مثل همين را روايت كرده. و در صحيح بخارى از سعيد بن جبير آمده كه: قربى، آل محمد مى‏باشند.

مثل همين را در صحيح مسلم و الجمع بين الصحاح الستّة آورده‏اند. و از حموينى به سند خود از ابن عباس آمده كه گفت: وقتى آيه قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى نازل گشت، گفتند: اى رسول خدا! ايشان كيستند كه خداوند مودّتشان را به ما امر مى‏كند؟ فرمود: على و فاطمه و فرزند ايشان فرزندانشان. و مثل همين از ابونعيم روايت شده، الاّ اين‏كه به جاى وَلَدُهُما - يا وُلْدُهُما -، أَوْلادُهُما <فرزند ايشان، فرزندانشان ذكر گرديده است. [14]

و از اين مقدّمه به دست آمد كه قُربى ذرّيه پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم مى‏باشند. و در روايات ما نيز همين مضمون آمده و در بعضى از روايات ما چنين است مراد از قربى امامان‏عليهم السلام مى‏باشند. و مى‏توان بين اين روايات را به دو وجه جمع كرد:

يكى: اين‏كه ذكر امامان از باب ذكر مصداق كامل است، چنان‏كه در بسيارى از تفاسير نظير اين معنى هست.

دوم: اين‏كه منظور از مودّت واجب نسبت به امامان‏عليهم السلام، معرفت و ولايت آنان مى‏باشد، يعنى فقط ايشان را اولياى حق بدانند، چنان‏كه از حديثى كه از حضرت رضاعليه السلام در مقدمه چهارم گذشت اين معنى به دست مى‏آيد. به هر صورت ترديدى نيست كه نزديك‏ترين ذى القربى در زمان ما جز حضرت صاحب الزمان‏ ارواحنا له الفداء كسى نيست. پس مودّت آن جناب بر همگان واجب است و بايد كه مودّت آن جناب شديدتر و بيشتر باشد از مودّت نسبت به ديگر نزديكان پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم چنان‏كه در بيان حضرت رضاعليه السلام گذشت.


مقدّمه ششم

در بيان معنى و اقسام مودّت

مى‏گويم: منظور از مودّت همان محبّت قلبى است، با همه آثار ظاهرى كه دارد و نشانه محبّت قلبى مى‏باشد. لذا در تفسير قمى مودّت به همان آثارى كه لازمه محبّتند تفسير شده است، وى گفته: اجر نبوّت آن است كه آنان را اذيت مكنيد و با ايشان قطع رابطه ننماييد و حقّ ايشان را به ناحق مگيريد، و با آنان پيوند و ارتباط داشته باشيد و پيمان الهى را در حقّ آن‏ها مشكنيد... . [15]

البته واضح است كه از آثار مودّت قلبى، دوستى به زبان است و اقسامى دارد از جمله:

دعا كردن براى محبوب كه خوبى‏ها را برايش بخواهد، و اين از مهم‏ترين آثار و نتايج محبّت ظاهرى است. هم‏چنان كه در روش پدران نسبت به فرزندانشان مى‏بينيم كه محبّت قلبى، آنان را وا مى‏دارد كه براى فرزندانشان دعاى خير كنند. نتيجه‏اى كه از اين مقدمات به دست مى‏آيد، اين‏كه: مودّت خاندان رسول، اجر رسالت است و مهم‏ترين خاندان و نزديك‏ترين ايشان در اين زمان مولاى ما حضرت حجّة بن الحسن ارواحنا له الفداء مى‏باشد، و دعا كردن براى آن حضرت از اقسام مودّت است و به وسيله آن اندكى از اجر رسالت ادا مى‏گردد. و چون اداى اجر رسالت بر همه امّت واجب است، پس بر همه واجب است كه نسبت به حضرت حجّت ارواحنا له الفداء مودّت داشته باشند و به هر مقدار كه مى‏توانند آثار آن را رعايت نمايند.

[1] سوره شورى، آيه32.

[2] سوره شعرا، آيه 35.

[3] مستدرك سفينة البحار: 345/3.

[4] سوره شورى، آيه 23. غاية المرام: 309.

[5] البرهان: 124/4؛ غاية المرام: 309.

[6] سوره شورى، آيه 23.

[7] سوره احزاب، آيه 6.

[8] غاية المرام: 306؛ در نسخه غاية المرام به همين نحو كه آورديم: حسان بن الارت مى‏باشد، ولى شايد صحيح آن به جاى حسان، خبّاب باشد، واللَّه العالم. (مؤلف)

[9] سوره هود، آيه 29.

[10] سوره هود، آيه 51.

[11] سوره شورى، آيات 22 و 23.

[12] امالى صدوق: 424، مجلس 79، (چاپ بيروت).

[13] غاية المرام: 306، المقصد الثاني، باب 5، ح 1.

[14] غاية المرام: 307، المقصد الثاني، باب 5، ح 10.

[15] تفسير القمى: 602.


اداى اجر رسالت پيغمبر


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته
 Could not add IP : Data too long for column 'user_agent' at row 1