تا حدودى دعا براى تعجيل فرج اداى مزد رسالت است و دليل بر اين معنى فرموده خداوند متعال است كه در سوره حمعسق شورى آمده: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى؛ [1] اى پيامبربگو من از شما بر انجام آن رسالت چيزى درخواست نمىكنم مگر مودّت و دوستى خاندانم.
و اثبات اين مطلب به ذكر چند مقدّمه مربوط به بحث بستگى دارد:
اول: هرچه را پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم بطسلبد امر است، هرچند به لفظ درخواست باشد. دوم: طلب و امر آن حضرتعليه السلام به طور اطلاق بر وجوب دلالت مىكند مگر اينكه دليلى بر خلاف آن باشد.
سوم: اينكه پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم حقّ نبوّت بر اين امّت دارد، پس بر آنها واجب است آنقدر كه مىتوانند حقش آن جناب را ادا كنند.
چهارم: اينكه خداوند متعال اجر و مزد نبوّت پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم را مودّت خاندان و قربى نزديكان آن حضرت قرار داده است، به حكم آيات و روايات اهل بيت عصمت.
نجم: بيان معنى قُربى و اينكه جز ذرّيه پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم نمىباشد، و ردّ اقوال عامّه.
ششم: در بيان معنى مودّت و اقسام آن.
مقدّمه اول
بدان كه امر - به طورى كه اهل تحقيق اختيار كردهاند - طلب ايجاد فعل است از عالى به دانى، خواه به لفظ أَمَرْتُ امر كردم يا صيغه اِفعل انجام ده يا لفظ مسألت و درخواست و امثال آن، و خواه بدون لفظ باشد مانند اشاره و نوشتن و امثال اينها.
دليل بر آنچه ذكر گرديد آن است كه: تبادر زود به ذهن رسيدن معنى امر از اقسام گذشته مىباشد، نمىبينيد اگر طلب از ناحيه شخص بزرگى صادر گشت به هر لفظى كه باشد مىگويند: فلانى به چنين چيزى امر كرد. و اگر شخص دانى بگويد: من به فلان كار امر مىكنم، عقلا او را به سبكمغزى نسبت مىدهند، زيرا كه امر به عالى اختصاص دارد همچنان كه دعا و مسألت و درخواست به دانى، و استدعا به مساوى اختصاص دارند، و بررسى موارد استعمال اين حقيقت را روشن مىسازد.
و امّا اينكه خداوند متعال به حكايت از فرعون خطاب به قومش فرموده: فَماذا تَأْمُرُونَ؛ [2] 2- پس چه امر مىكنيد.
يا اينكه از آنها بالاتر است به آنها نسبت امر داده است؟ تنها يكى از دو وجه را محتمل است:
يكى اينكه: مفعول محذوف باشد، يعنى: لشكريان را چه امر مىكنيد؟ بنابراين امر در معناى حقيقى خود به كار رفته است، چون امرا نسبت به لشكريان بالاترند.
دوم اينكه: فرض شده كه اينها بالا هستند و به طور مجاز - به خاطر جهاتى - اينطور به آنها خطاب كرده است، واللَّه العالم. و با اين مقدّمه ثابت شد كه طلب هرگاه از پيغمبرصلى الله عليه وآله صادر شود، به هر لفظى كه باشد - هرچند مسألت و درخواست چنانكه در آيه مورد بحث هست - امر است، چون گاهى براى تواضع تعبير به سؤال مىكند كه برنامه آن حضرت و اساس كلماتش بوده، چنانكه در حديث نبوى معروف آمده: بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الأَخْلاقِ؛ [3] من برانگيخته شدهام تا مكارم اخلاق را به آخر برسانم. و يا براى مدارا با مردم و ملاطفت با آنان، تا به فرمان او توجه نمايند، آنها را به منزله عالى و مرتبه بالا فرض مىكند. اين در صورتى است كه قائل شويم: وجوب مودّت از جمله: از شما چيزى درخواست نمىكنم مگر مودّت و دوستى خاندانم استفاده مىشود، يعنى: مطلوب و خواسته من كه به من برمىگردد منحصر در اين است . و مىتوان وجوب مودّت را از بخش ديگر آيه استفاده كرد و آن، خطاب خداوند - عزّوجلّ - به پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم است كه: اى پيامبر بگو از شما چيزى درخواست نمىكنم كه ظهور دارد در وجوب طلب كردن اين حق از آنها بر آن حضرت كه اگر اداء اين حق بر آنها واجب نبود لزومى نداشت كه از آنها مطالبه كند چنانكه پوشيده نيست.
مقدّمه دوم
در اصول فقه تحقيق كردهايم كه امر با اطلاقى كه دارد ظاهر در طلب حتمى است. به عبارت ديگر: امر در طلب حقيقت است، يعنى: از امر جز طلب حتمى چيزى مفهوم نيست، و طلب خالى از قرائن حالى يا مقالى، داخلى يا خارجى در عرف به طلب حتمى برمىگردد و در آن ظهور دارد.
و نشانه اين معنى آن است كه مىبينيم اوامرى كه از سوى بزرگترها به پايينترها صادر مىشود، كسانى كه اين اوامر به آنها متوجه مىگردد هيچ تأمّلى ندارند كه اطاعت اين اوامر حتمى است بلكه در نهادشان هست كه برانگيخته شوند و آنچه مأمور گشتهاند ايجاد نمايند، و هيچ ترديد نمىكنند كه آيا اين امر حتمى است يا نه؟ و نيز مىبينيم كه اگر آن اوامر را انجام ندهند، در معرض ملامت و نكوهش و مذمّت قرار مىگيرند، و اين نيست مگر از آن جهت كه گفتيم: طلب مطلق - نزد اهل عرف - در طلب حتمى ظهور دارد، بدون اينكه نياز به قرائن يا قرار دادن نشانه داشته باشد، بلكه اگر خلاف آن منظور باشد احتياج به قرينه حاليه يا مقاليه يا دليل خارجى دارد. به همين جهت اوامرى كه در شرع آمده بر وجوب حمل مىشود - در صورتى كه قرينهاى بر استحباب نباشد .
. البته اگر امر به چيزى وارد شود بر ما لازم است كه بررسى و جستجو كنيم كه در ساير اخبارى كه از ائمه اطهارعليهم السلام به ما رسيده قرينهاى بر خلاف وجوب هست يا نه. زيرا كه بسيار است كه قرائن و شواهدى نسبت به اخبار ديگر در آنها آمده و بيان كننده يكديگرند، امّا اين نه از جهت تأمّل در ظهور طلب بر وجوب است، بلكه به جهت فراوانى قرائن و شواهد در ساير ابواب مىباشد، چنانكه علماى اصول به وجوب كاوش از مخصّص پيش از عمل به عامّ، حكم كردهاند، به خاطر كثرت ورود مخصّص در هر باب، نه از جهت تأمّل داشتن در ظهور عام كه پوشيده نيست، پس اگر شاهدى بر اين يافتيم كه امرى براى استحباب است بنابر آن شاهد، لفظ را از ظاهرش برمىگردانيم، و گرنه چارهاى جز اين نيست كه لفظ امر را بر وجوب حمل نماييم.
با اين مقدمه معلوم شد كه طلبى كه از پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در اين باب صادر شده - به امر خداوند متعال - طلب حتمى است و بر وجوب دلالت دارد، و شاهد بر آن رواياتى است كه از ائمه معصومينعليهم السلام آمده كه براى اثبات وجوب، اين آيه را گواه آوردهاند، چنانكه در تفسير البرهان و غاية المرام از حضرت امام حسن مجتبىعليه السلام است كه در خطبهاش فرمود: و ما خاندانى هستيم كه خداوند مودّتشان را بر هر مسلمان فرض و واجب كرده آنجا كه فرموده: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى. [4]
و در همان دو كتاب از امام صادق از پدران بزرگوارشعليهم السلام آمده كه: وقتى اين آيه بر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نازل گشت: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم بپاخاست و فرمود: اى مردم! خداوند - تبارك و تعالى - بر شما امرى را فرض كرده آيا آن را ادا مىكنيد؟ پس هيچ يك از آنان جواب ندادند.
و چون فرداى آن روز شد بپاخاست، و نظير آن سخن را فرمود. ولى از هيچ كس جوابى برنخاست، سپس همان سخن را روز سوم گفت، و كسى پاسخ نداد. پس فرمود: اى مردم! اين امر طلا و نقره و خوردنى و آشاميدنى نيست. گفتند: پس آن را به ما بگو. فرمود: خداى تبارك و تعالى بر من نازل كرده: بگو از شما بر انجام آن رسالت چيزى درخواست نمىكنم مگر مودّت و دوستى خاندانم. گفتند: آرى، اين را ادا مىكنيم.
حضرت صادقعليه السلام فرمود: به خدا قسم! به آن وفا نكردند مگر هفت نفر: سلمان و ابوذر و عمار و مقداد بن الاسود كندى و جابر بن عبد اللَّه انصارى و غلامى از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به نام بست يا كبيت و زيد بن ارقم. [5]
و در مقدمات آينده نيز مطالبى كه بر مقصود دلالت كند خواهد آمد، ان شاء اللَّه تعالى.
مقدّمه سوم
پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم حقّ پيامبرى و نبوّت بر اين امّت دارد، پس واجب است به مقدارى كه مىتوانند حقّ آن حضرت را ادا نمايند، و هركه اين حق را ادا نكند ستم نموده است. و اين مطلب نيازى به توضيح ندارد زيرا كه نزد عقلا روشن و بديهى است كه اداى حقّ كسى كه صاحب حقّى باشد واجب است، و نيز ترديدى ندارند كه عظيمترين حقوق از آن رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم است كه سبب آزادىشان از آتش دوزخ مىباشد، پس بايد كوشش آنها در اداى حقّ آن حضرت بيشتر و مؤكّدتر از كسان ديگر باشد.
در اين مورد تنها به ذكر خبر شريفى كه در غاية المرام از طريق عامّه نقل شده اكتفا مىكنيم: پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم به علىعليه السلام فرمود: به سوى مردم بيرون رو، ندا كن: توجه كنيد! هركه به مزد اجيرى ظلم كند لعنت خدا بر او باد. توجه كنيد! هركه غير از مواليان خود ولىّ برگيرد لعنت خدا بر او باد. توجه كنيد! هركه ابوين خود را دشنام دهد لعنت خدا بر او باد. پس امير مؤمنانعليه السلام اين جملات را ندا كرد و اعلام نمود.
عمر و جماعتى بر پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم وارد شدند و پرسيدند: آيا براى آنچه ندا كرد تفسيرى هست؟ فرمود: آرى، خداوند مىفرمايد: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى، [6] پس هركه به ما ظلم كند لعنت خدا بر او باد.
و مىفرمايد: اَلنَّبِيُّ أَوْلى بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛ [7] پيغمبر نسبت به مؤمنين از خودشان شايستهتر و ولايتش محكمتر است، و هركه من مولاى او هستم على مولاى اوست، پس هركه غير او و ذرّيهاش را براى خود ولىّ برگيرد لعنت خدا بر او باد.
و شما را گواه مىگيرم كه من و على ابوين دو پدر مؤمنين هستيم، پس هركه يكى از ما را دشنام دهد لعنت خدا بر او باد .
! چون بيرون رفتند، عمر گفت: اى اصحاب محمدصلى الله عليه وآله وسلم! پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم نه در غدير خم و نه در غير آن از امروز شديدتر براى على تأكيد نكرد، حسان خَبّاب بن الارت گويد: اين قضيه نوزده روز پيش از وفات رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم صورت گرفت. [8]
مقدّمه چهارم
خداوند متعال مزد نبوّت را - كه در حقيقت به خود بندگان برمىگردد - مودّت قُربى قرار داده به مقتضاى آيه ياد شده و رواياتى از جمله:
در مجلس 79 از امالى صدوق به سند صحيحى از حضرت رضاعليه السلام حديثى طولانى ذكر گرديده كه در آن آيات اصطفاء برگزيدن كه دوازده آيه است بيان شده، در اين حديث آمده: ... ششم، فرموده خداى جلّ جلاله: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى، و اين خصوصيتى براى پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم روز قيامت و خصوصيتى براى آل او است نه غير آنها، زيرا كه خداوند در جريان نوحعليه السلام در كتاب خود فرموده: اى قوم! من بر اين رسالت مالى از شما نمىطلبم كه مزد من بر خدا است، آنان را كه ايمان آوردهاند، من از خود نمىرانم، اينان به لقاى پروردگارشان خواهند رسيد، ولى من شما را افرادى مىبينم كه جهل مىورزيد. [9]
و از هود حكايت كرده كه گفت: بر اين رسالت اُجرتى از شما نمىطلبم، اُجرت من جز بر خداوندى كه مرا آفريده نيست، آيا تعقل نمىكنيد. [10]
و خداى - عزّوجلّ - به پيغمبرشصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: بگواى محمد از شما چيزى درخواست نمىكنم بر رسالت، مگر مودّت خاندانم. و خداوند مودّت آنها را فرض ننمود مگر آنكه مىدانست كه آنها هرگز از دين جدا نمىشوند و هيچگاه به گمراهى رجوع نمىكنند.
و ديگر اينكه: هرگاه مردى با ديگرى دوست باشد، امّا يكى از خاندانش با وى دشمن باشد، دل او نسبت به آن شخص باصفا و سالم نمىماند، خداوند - عزّوجلّ - دوست داشته كه در دل رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نسبت به مؤمنين چيزى نباشد، پس مودّت خاندانش را بر آنها فرض فرمود.
بنابراين هركس اين فريضه را بجاى آورد و رسول خدا را دوست بدارد و خاندانش را نيز دوست بدارد، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نمىتواند او را مبغوض بدارد، و هركه آن را ترك كند و اين فريضه را بجاى نياورد، و خاندان پيغمبر را دشمن بدارد، پس بر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم است كه او را دشمن بدارد، زيرا كه او يكى از واجبات الهى را ترك كرده، و كدام شرافت و فضيلت مقدّم و يا نزديك به اين فضيلت است
. پس خداوند اين آيه را بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى، آنگاه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در جمع اصحابش بپاخاست و حمد و ثناى الهى را بجاى آورد و فرمود: اى مردم! خداوند براى من بر شما چيزى فرض و واجب كرده است، آيا آن را ادا مىكنيد؟ هيچ كس جوابش را نداد، بار ديگر فرمود: اى مردم! اين طلا و نقره نيست، خوردنى و آشاميدنى نيست. گفتند: پس آن را بيان كن. آنگاه اين آيه را بر آنها تلاوت كرد. گفتند: اين را آرى، ادا مىكنيم. ولى بيشترشان ادا نكردند و به قول خود وفادار نماندند. و خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث ننمود مگر اينكه به او وحى كرد كه از قومش اجرتى نخواهد، زيرا كه خداوند - عزّوجلّ - اجر پيامبران را ادا مىكند، ولى نسبت به حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم خداى - عزّوجلّ - مودّت نزديكانش را واجب گردانيد، و به او دستور داد كه امر خويش را در آنها قرار دهد تا با شناختن فضيلت و مقامى كه خداوند به ايشان عنايت فرموده مودّتشان را در دل گيرند، كه مودّت به مقدار معرفت و شناخت فضيلت است. و چون پروردگار، اين را واجب ساخت بر بسيارى گران آمد زيرا كه وجوب اطاعت سنگين است. و عدّهاى كه پيمان وفادارى با خداوند بسته بودند به آن تمسك جستند و اهل شقاق و نفاق عناد ورزيدند و به آن ملحد شدند، و از حدودى كه خداوند براى قربى تعيين كرده بود آن را تغيير دادند، پس گفتند: قرابت، همه عرب مىباشند.
به هر دو حال يقين مىدانيم كه مودّت نسبت به قرابت و نزديكان پيغمبر است، پس هر كدام به پيغمبر نزديكتر باشند به مودّت شايستهترند. به هر نسبت كه قرب بيشترى باشد، مودّت به همان مقدار بايد بيشتر گردد. ولى در حقّ پيغمبر خداصلى الله عليه وآله وسلم با آن همه مهربانى و عطوفتى كه نسبت به آنها داشت، و آن همه نعمت و احسانى كه خداوند به امّت او نموده، كه زبانها از شكرگزارى آن عاجز است - انصاف را رعايت نكردند و در مورد خويشاوندان و ذرّيه و خاندانش مودّت ننمودند، و آنان را همچون چشمى كه در سر است قرار ندادند، كه دوستى و حفظ حريم رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را نسبت به فرزندانش منظور دارند، چگونه اين حق را رعايت نكردند و حال آنكه قرآن بدان سخن گفته و به آن دعوت نموده! و اخبار ثابت كرده كه آنها اهل مودّت هستند كه خداوند دوستى آنان را فرض نموده و بر آن وعده پاداش داده است و به درستى كه هيچ كس با ايمان و اخلاص اين مودّت را وفا نكند مگر اينكه بهشت برايش واجب مىشود به جهت فرموده خداى - عزّوجلّ - در اين آيه:
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي رَوْضاتِ الجَنَّاتِ لَهُمْ ما يَشآؤُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الفَضْلُ الكَبِيرُ .ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى؛ [11]
و آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام دادند در باغهاى بهشت منزل يافته و نزد خداوند هرچه بخواهند برايشان مهيّا است و اين فضل و رحمت بزرگ الهى است. همان است كه خداوند بندگانش را بشارت مىدهد آنان را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند. بگو اى پيامبر! بر رسالت، اجرى نخواهم مگر مودّت خاندانم. را با تفسير و بيانى كه شده... . [12]
و با اين خبر درهايى از علم باز مىشود، پس تأمّل كنيد تا به راه درستى ارشاد گرديد و با اين مقدمه روشن شد كه مودّت خاندان رسول اجر رسالت است پس اداى آن بر همه امّت واجب است.
مقدّمه پنجم
در اينجا بيانى مىكنيم كه منظور از قربى كيانند كه اين ويژگى بزرگ به آنان اختصاص يافته؟ و تنها به ذكر چند روايت كه در غاية المرام از طريق عامّه نقل شده اكتفا مىكنيم تا در استدلال، قوىتر و براى بستن راه عذر، رساتر و محكمتر باشد .
. در مسند احمد بن حنبل به سند خود از ابن عباس آورده كه گفت: وقتى آيه قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى نازل شد، گفتند: اى رسول خدا! نزديكان تو كيانند كه مودّتشان بر ما واجب گرديده؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزند ايشان. [13]
در تفسير ثعلبى مثل همين را روايت كرده. و در صحيح بخارى از سعيد بن جبير آمده كه: قربى، آل محمد مىباشند.
مثل همين را در صحيح مسلم و الجمع بين الصحاح الستّة آوردهاند. و از حموينى به سند خود از ابن عباس آمده كه گفت: وقتى آيه قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى نازل گشت، گفتند: اى رسول خدا! ايشان كيستند كه خداوند مودّتشان را به ما امر مىكند؟ فرمود: على و فاطمه و فرزند ايشان فرزندانشان. و مثل همين از ابونعيم روايت شده، الاّ اينكه به جاى وَلَدُهُما - يا وُلْدُهُما -، أَوْلادُهُما <فرزند ايشان، فرزندانشان ذكر گرديده است. [14]
و از اين مقدّمه به دست آمد كه قُربى ذرّيه پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم مىباشند. و در روايات ما نيز همين مضمون آمده و در بعضى از روايات ما چنين است مراد از قربى امامانعليهم السلام مىباشند. و مىتوان بين اين روايات را به دو وجه جمع كرد:
يكى: اينكه ذكر امامان از باب ذكر مصداق كامل است، چنانكه در بسيارى از تفاسير نظير اين معنى هست.
دوم: اينكه منظور از مودّت واجب نسبت به امامانعليهم السلام، معرفت و ولايت آنان مىباشد، يعنى فقط ايشان را اولياى حق بدانند، چنانكه از حديثى كه از حضرت رضاعليه السلام در مقدمه چهارم گذشت اين معنى به دست مىآيد. به هر صورت ترديدى نيست كه نزديكترين ذى القربى در زمان ما جز حضرت صاحب الزمان ارواحنا له الفداء كسى نيست. پس مودّت آن جناب بر همگان واجب است و بايد كه مودّت آن جناب شديدتر و بيشتر باشد از مودّت نسبت به ديگر نزديكان پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم چنانكه در بيان حضرت رضاعليه السلام گذشت.
مقدّمه ششم
در بيان معنى و اقسام مودّت
مىگويم: منظور از مودّت همان محبّت قلبى است، با همه آثار ظاهرى كه دارد و نشانه محبّت قلبى مىباشد. لذا در تفسير قمى مودّت به همان آثارى كه لازمه محبّتند تفسير شده است، وى گفته: اجر نبوّت آن است كه آنان را اذيت مكنيد و با ايشان قطع رابطه ننماييد و حقّ ايشان را به ناحق مگيريد، و با آنان پيوند و ارتباط داشته باشيد و پيمان الهى را در حقّ آنها مشكنيد... . [15]
البته واضح است كه از آثار مودّت قلبى، دوستى به زبان است و اقسامى دارد از جمله:
دعا كردن براى محبوب كه خوبىها را برايش بخواهد، و اين از مهمترين آثار و نتايج محبّت ظاهرى است. همچنان كه در روش پدران نسبت به فرزندانشان مىبينيم كه محبّت قلبى، آنان را وا مىدارد كه براى فرزندانشان دعاى خير كنند. نتيجهاى كه از اين مقدمات به دست مىآيد، اينكه: مودّت خاندان رسول، اجر رسالت است و مهمترين خاندان و نزديكترين ايشان در اين زمان مولاى ما حضرت حجّة بن الحسن ارواحنا له الفداء مىباشد، و دعا كردن براى آن حضرت از اقسام مودّت است و به وسيله آن اندكى از اجر رسالت ادا مىگردد. و چون اداى اجر رسالت بر همه امّت واجب است، پس بر همه واجب است كه نسبت به حضرت حجّت ارواحنا له الفداء مودّت داشته باشند و به هر مقدار كه مىتوانند آثار آن را رعايت نمايند.
[1] سوره شورى، آيه32.
[2] سوره شعرا، آيه 35.
[3] مستدرك سفينة البحار: 345/3.
[4] سوره شورى، آيه 23. غاية المرام: 309.
[5] البرهان: 124/4؛ غاية المرام: 309.
[6] سوره شورى، آيه 23.
[7] سوره احزاب، آيه 6.
[8] غاية المرام: 306؛ در نسخه غاية المرام به همين نحو كه آورديم: حسان بن الارت مىباشد، ولى شايد صحيح آن به جاى حسان، خبّاب باشد، واللَّه العالم. (مؤلف)
[9] سوره هود، آيه 29.
[10] سوره هود، آيه 51.
[11] سوره شورى، آيات 22 و 23.
[12] امالى صدوق: 424، مجلس 79، (چاپ بيروت).
[13] غاية المرام: 306، المقصد الثاني، باب 5، ح 1.
[14] غاية المرام: 307، المقصد الثاني، باب 5، ح 10.
[15] تفسير القمى: 602.