montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

دوم: از تکالیف قلبیه، انتظار فرج آل محمد علیهم السلام در هر آن و ترقیب بروز و ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره مهدی آل محمد علیهم السلام و پر شدن زمین از عدل و داد و غالب شدن دین قویم بر جمیع ادیان که خدای تعالی به نبی اکرم خود خبر داده و وعده فرموده بلکه بشارت آن را به جمیع پیغمبران و امم داده که چنین روزی خواهد آمد که: جز خدای تعالی کسی را پرستش نکنند و چیزی از دین نماند که از بیم احدی در پرده ستر و حجاب بماند و بلا شدت از حق پرستان برود. چنان که در زیارت مهدی آل محمد علیهم السلام است که: «السلام علی المهدی الذی وعدالله به الامم ان یجمع به الکلم ویلم به الشعث و یملاء به الارض عدلا و قسطا و ینجز به وعد المؤمنین.»
سلام بر مهدی آن چنانی که وعده داده به او، جمیع امتها را که جمع کند به وجود او کلمه ها را یعنی اختلاف را از میان ببرد و دین یکی شود. و گرد آورد به او پراکندگی ها را و پُر کند به او زمین را از عدل و داد و انفاذ فرماید به سبب او، وعده فرجی که به مؤمنین داده. و این فرج عظیم را در سنه هفتاد از هجرت وعده داده بودند. چنان که شیخ راوندی در «خرایج» از ابی اسحق سبیعی روایت کرده و او از عمرو بن حمق که یکی از چهار نفر صاحب اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام بود که گفت: داخل شدم بر علی علیه السلام آنگاه که او را ضربت زده بودند در کوفه.
پس گفتم به آن جناب که: «بر تو باکی نیست. جز این نیست که این خراشی است.»
فرمود: «به جان خود قسم که من از شما مفارقت خواهم کرد.»
آنگاه فرمود: «تا سنه هفتاد بلاست.» و این را سه مرتبه فرمود.
پس گفتم: «آیا پس از بلا رخایی هست؟»
پس مرا جواب نداد و بیهوش شد.
تا آنکه می گوید پس گفتم: «یا امیرالمؤمنین! بدرستی که تو فرمودی تا هفتاد بلاست، پس آیا بعد از بلا رخاست؟»
پس فرمود: «آری! بدرستی که بعد از بلا، رخاست و خداوند محو می کند آنچه را که می خواهد و ثابت می کند و در نزد اوست ام الکتاب.»
شیخ طوسی در کتاب «غیبت» و کلینی در «کافی» روایت کرده اند از ابی حمزه ثمالی که گفت: گفتم به ابی جعفر علیه السلام بدرستی که: «علی علیه السلام که می فرمود: تا سنه هفتاد بلاست و می فرمود بعد از بلا، رخاست و به تحقیق که گذشت هفتاد و ما رخایی ندیدیم.»
پس ابوجعفر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که: «ای ثابت! بدرستی که خدای تعالی قرار داده بود وقت این امر را در سنه هفتاد، پس چون حسین علیه السلام کشته شد، شدید شد غضب خداوند بر اهل زمین، پس تأخیر انداخت آن را تا سال صد و چهل. ما شما را خبر دادیم. شما خبر ما را نشر کردید و پرده سر را کشف نمودید. پس خدای تعالی آن را تأخیر انداخت و پس از آن برای آن وقتی قرار نداد در نزد ما.» «و یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب.» [1]
ابوحمزه گفت: من این خبر را عرض کردم خدمت حضرت صادق علیه السلام پس فرمود: «بدرستی که چنین بود».
شیخ نعمانی در کتاب «غیبت» روایت کرده از علاء بن سبابه از ابی عبدالله، جعفر بن محمد علیه السلام که فرمود: «کسی که بمیرد از شما که منتظر باشد این امر را مانند کسی است که در خیمه باشد که از آن حضرت قائم ارواحنا له الفداء است.»
و نیز روایت نموده از ابوبصیر از آن جناب که فرمود روزی: «آیا خبر ندهم شما را به چیزی که قبول نمی کند خداوند عملی را از بندگان مگر به آن؟»
گفتم: «بلی!»
پس فرمود: «شهادت ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و اقرار به آنچه خداوند امر فرمود و دوستی ما و بیزاری از دشمنان ما، یعنی ائمه، مخصوصاً انقیاد برای ایشان و ورع و اجتهاد و آرامی و انتظار کشیدن برای قائم ارواحنا له الفداء .»
آنگاه فرمود: «بدرستی که برای ما دولتی است که خداوند آن را می آورد هر وقتی که خواست.»
آنگاه فرمود: «هر کسی که خوش دارد که از اصحاب قائم ارواحنا له الفداء باشد، پس هر آینه انتظار کشد و هر آینه عمل کند با ورع و محاسن اخلاق در حالی که او انتظار دارد. پس اگر بمیرد و قائم ارواحنا له الفداء پس از او خروج کند، هست برای او از اجر، مثل اجر کسی که آن جناب را درک کرده، پس کوشش کنید و انتظار کشید، هنیئاً هنیئاً برای شما ای عصابه مرحومه!»
و شیخ صدوق در «کمال الدین» روایت کرده از آن جناب که فرمود: «از دین ائمه است ورع و عفت و صلاح و انتظار داشتن فرج آل محمد علیه السلام».
و نیز از جناب رضا علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «افضل اعمال امت من، انتظار فرج است از خداوند عزوجل.»
نیز روایت کرده از امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمود: «منتظر امر ما مانند کسی است که در خون غلطیده باشد در راه خداوند.»
شیخ طبرسی در احتجاج روایت کرده که توقیعی از حضرت صاحب الامر علیه السلام بیرون آمد، به دست محمد بن عثمان و در آخر آن مذکور است که: «دعا بسیار کنید برای تعجیل فرج، بدرستی که فرج شما در آن است.»
و شیخ طوسی در غیبت از مفضل روایت کرده که گفت: «ذکر نمودیم قائم ارواحنا له الفداء را و کسی که مُرد از اصحاب که انتظار او را می کشید.»
پس حضرت ابوعبدالله علیه السلام فرمود به ما که: «چون قائم ارواحنا له الفداء خروج کند، کسی بر سر قبر مؤمن می آید، پس به او می گوید که: یا فلان! بدرستی که ظاهر شد صاحب تو، پس اگر خواهی که ملحق شوی، پس ملحق شو و اگر می خواهی که اقامت کنی در نعمت پروردگار خود، پس اقامت داشته باش.»
و شیخ برقی در محاسن از آن جناب روایت کرده که فرمود به مردی از اصحاب فرمود که: «هر که از شما بمیرد با دوستی اهل بیت و انتظار کشیدن فرج، مثل کسی است که در خیمه جناب قائم ارواحنا له الفداء باشد.»
در روایت دیگر: «بلکه مثل کسی است که با رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم باشد.»
و در روایت دیگر: «مانند کسی است که در پیش رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم شهید گردد.»
و نیز از محمد بن فضیل روایت کرده که گفت: «فرج را از حضرت رضا علیه السلام سئوال کردم.»
حضرت فرمود: «آیا انتظار فرج از فرج نیست؟ خدای عزوجل فرموده: «فانتنظروا انی معکم من المنتظرین». [2]
شما انتظار برید، بدرستی که من با شما از انتظار برندگانم.
یعنی انتظار برید فرج مرا و من انتظار می برم آن وقتی را که برای این امر مصلحت دانستم که آن وقت در رسد.
و نیز از آن جناب روایت کرده که فرمود: «چه نیکوست صبر انتظار فرج. آیا نشنیده ای قول خداوند را که فرمود: «فار تقبوا انی معکم رقیب [3] * فانتظروا انی معکم من المنتظرین.»
پس بر شما باد به صبر! زیرا که فرج می آید بعد از ناامیدی و به تحقیق که بودند پیش از شما که از شما صبر کننده تر بودند.»
و نیز از جناب صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: «هر که انتظار برد ظهور حجت دوازدهمی را مانند کسی است که شمشیر خود را برهنه کرده و در پیش روی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و دفع دشمنان آن حضرت می کند.»
برقی از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده که فرمود «افضل عبادت مؤمن، انتظار بردن فرج حق است.»
سید بن طاووس در کتاب مضمار روایت کرده از محمد بن علی طبرازی که به سند معتبر روایت کرده از حماد بن عثمان که گفت: داخل شدم بر حضرت علیه السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان. پس فرمود به من: «ای حماد! غسل کردی؟»
گفت: «آری! فدای تو شوم.»
پس امر فرمود حصیری آوردند. آنگاه ایستاد چسبیده به من و مشغول نماز شد و پیوسته نماز می خواند و من نیز چسبیده به آن جناب، نماز میخواندم تا فارغ شدیم از نمازهای خود، آنگاه شروع کرد به دعا کردن و من آمین می گفتم بر دعای او تا آنکه فجر طالع شد؛ پس اذن و اقامه گفت و بعضی از غلامان خود را خواند، پس در عقب او ایستادیم و او پیش ایستاده و نماز خواند با ما، پس حمد خواند و «انا انزلنا» در رکعت اولی و در رکعت دوم حمد خواند و «قل هو الله».
چون فارغ شدیم از تسبیح و تحمید و تقدیس ثنای بر خداوند و صلوات بر رسول و آل او و دعا از برای جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات، اولین و آخرین، به سجده افتاد و نمی شنیدیم از او مگر نفسی، پس از یک ساعت طولانی آنگاه شنیدم که می فرمود: «لا اله الا انت مقلب القلوب و الابصار...» تا آخر دعا که طولانی است.
در اواخر آن فرمود: «ان تصلی علی محمد و اهل بیته و ان تأذن لفرج من بفرجه فرج اولیائک و اصفیائک من خلقک و به تبید الظالمین و تهلکهم عجل ذلک یا رب العالمین...» الخ.
پس چون فارغ شد، سر را بلند کرد، گفتم: «فدای تو شوم! و تو دعا می کنی به فرج کسی که به فرج او، فرج اصفیای خدا و اولیای اوست! آیا نیستی تو همان شخص؟!»
فرمود: «نه، این قائم آل محمد ارواحنا له الفداء است.»
گفتم: «آیا برای خروج او علامتی هست؟»
فرمود: «آری! کسوف آفتاب در وقت طلوعش دو ثلث ساعت از روز، و خسوف ماه شب بیست و سوم و فتنه که وارد شود بر اهل مصر و بلا و قطع را. اکتفا کن به آنچه بیان کردم برای تو و انتظار کش امر صاحب خود را در روز و شب خود. زیرا که خداوند، هر روز در کاری است و شاغل نشود او را کاری از کاری، این پروردگار عالمیان است و به اوست تقویت اولیای او و ایشان از عظمت جلالش ترسانند.»
و بر این مضمون اخبار بسیار است؛ چون غرض استیفای تمام آنها نبود، به همین مقدار اکتفا نمودیم.
مخفی نماند که شیخ طوسی بعد از ذکر خبر ابی حمزه از جناب باقر علیه السلام و خبری قبل از آن از ابوبصیر که گفت: گفتم به او یعنی به حضرت صادق علیه السلام: «آیا از برای این امر، یعنی فرج آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم امری هست که بدن های خود را آسوده کنیم و آسایش دهیم آن را به آن امر و باز ایستیم به سوی آن یعنی وقتی معین شده که ما از تردید و اضطراب بیرون بیاییم و نفس خود را آسوده نماییم؟»
فرمود: «آری! و لکن شما افشا کردید، پس خداوند بر آن افزود.»
پس شیخ فرمود: وجه در این اخبار این است که ممتنع نیست که خدای تعالی موقت فرمود این امر را در یکی از اوقاتی که ذکر شد پس چون پدیدار شد آنچه پدیدار شد، مصلحت تغییر کرد و مقتضی شد تأخیر آن را تا وقتی که دیگر و همچنین در ما بعد وقت اول و هر وقتی جایز است که مشروط باشد به این که پیدا نشود چیزی که مقتضی است صلاح را در تأخیر او تا بیاید آن وقتی که تغییر نمی دهد آن را چیزی. پس محتوم خواهد شد و بر همین تأویل می شود آنچه وارد شده در تأخیر عمرها از اوقات خود و زیاد شدن در آنها در وقت دعا و صله رحم. و آنچه روایت شده در نقصصان عمرها از اوقات خود به سوی پیش از خود در وقت کردن ظلم و قطع رحم و غیر اینها و خدای تعالی هر چند که داناست به هر دوام، پس ممتنع نیست که یکی از آنها معلوم باشد به شرطی و دیگری معلوم باشد بدون شرطی و در این جمله خلافی نیست بین اهل عدل، آنگاه جمله ای از اخبار بداء را نقل کرد. پس از آن فرمود: وجه در این اخبار چیزی است که پیش ذکر کردیم از تغییر مصلحت در او اقتضای تأخیر امر را تا وقت دیگر به نحوی که بیان کردیم. نه ظاهر شدن امر برای خدای تعالی. «تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا.»
آنگاه اشکالی کردند که بنابراین لازم می آید که ما مطمئن نشویم به چیزی از خبرهای خدای تعالی و جواب دادند که: بعضی اخبار جایز نیست تغییر در مخبرات او چون قطع داریم که آن تغییر داده نمی شود. مثل اخبار از صفات خداوند و اخبار از آنچه گذشته و اخبار به این که مؤمنین را ثواب می دهد.
قسمی از آن قابل تغییر هست فی نفسه، به حسب تغییر مصلحت در وقت تغییر شروط آن و جمیع اینها را تجویز می کنیم در اخبار آینده. مگر اینکه وارد شود خبر بر وجهی که دانسته شود که مضمون آن قابل تغییر نیست. پس در آن حال قطع می کنیم به شدن آن و برای همین است که در بسیاری از خبرها منضم فرمودند حتم را به آن مضمون. یعنی فلان امر خواهد شد و آن از محتویات است، پس ما را تعلیم فرمودند که آن قابل تغییر تغیست. پسط قطع می کنیم به آن.
[1] سوره رعد آیه 39
[2] سوره اعراف آیه 71 سوره یونس آیه 20 و 102
[3] سوره هود آیه 93
انتظار فرج


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته
 Could not add IP : Data too long for column 'user_agent' at row 1