montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

هشتم: از تکالیف عامه رعایای حضرت صاحب الامر علیه السلام استمداد و استعانت و استکفاء و استغثت به آن جناب است در هنگام شداید و اهوال و بلایا و امراض و رو آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و اقارب و اجانب و ندیدن راه چاره و طریق افتادن در تنگنای مضیق و خواستن از جنابش حل شبهه و رفع کربه و دفع بلیه و سد خله و نشان دادن راه به مقصود را، به آن نحوی که خود، صلاح داند و تواند به آن متوسل مستغیث برساند حسب قدرت الهیه و علوم لدنیه ربانیه را که داراست.
و بر حال هر کس در هر جا دانا و بر اجابت مسؤولش توانا بلکه پیوسته فضلش به هر کس به اندازه قابلیت و استعداد و مراعات صلاح نظام عباد و بلاد رسیده و می رسد و از نظر در امور رعایای خود از مطیع و عاصی و عالم و جاهل و شریف و دنی و قوی و ضعیف غفلت نکرده و نمی کند.
و خود آن جناب در توقیعی که برای شیخ مفید فرستادند، مرقوم داشتند که: «ما اگر چه منزل کردیم در مکان خودمان که دور است از مساکن ظالمین بر حسب آنچه به ما نمانده آن را خدای تعالی از صلاح برای ما و برای شیعه مؤمنین ما در آن مادامی که دولت دنیا برای فاسقین است. پس به تحقیق که علم ما محیط است به خبرهای شما و غایب نمی شود از علم ما هیچ چیز از اخبار شما و معرفت ما به بلایی که به شما می رسد.»
و شیخ کلینی و نعمانی و دیگران به سندهای خود روایت کردند که امیرالمؤمنین علیه السلام در یکی از خطبه های طولانی خود فرمود: «بار خدایا! لابد است که بوده باشد برای تو حجت ها در زمین تو. حجتی بعد از حجتی بر خلق تو که هدایت کنند ایشان را به سوی دین تو و بیاموزند به ایشان علم تو را تا اینکه پراکنده ایشان را نمی کند یا پنهان ترسان که مرتقب است زمان ظهور خود را اگر شخص او غایب است از مردم در حال آسایش و آرامی ایشان در دولت باطل، پس غایب نیست از مردم، علم ایشان. و آراء یا آداب ایشان در قلوب مؤمنین گسترده شده و مؤمنین به آنها عمل کننده اند. انس می گیرند به آنچه وحشت دارند از آن تکذیب کنندگان و ابا می کنند از آن مسرفین.
قسم بخدای که این کلامی است که کیل می شود بی بها اگر کسی بود که به گوش دل خود آن را می شنید، پس می فهمید آن را، پس باور می کرد آن را و پیروی می کرد آن را و بر آن منهاج سیر می کرد. پس به سبب او رستگار می شد. الخ».
و شیخ جلیل، علی بن حسین مسعودی در کتاب «اثبات الوصیه» روایت کرده از حضرت ابی محمد، امام حسن عسکری علیه السلام که آن جناب فرمود: «چون حضرت صاحب علیه السلام متولد شد، خداوند تبارک و تعالی دو ملک را فرستاد، پس برداشتند آن جناب را و بردند تا سرداق عرش تا اینکه ایستاد در حضور خداوند تبارک و تعالی. پس خداوند فرمود به او: مرحبا! به تو عطا می کنم و به تو می آمرزم و به تو عذاب می کنم.»
و شیخ طوسی (ره) در کتاب «غیبت» روایت کرده به سند معتبر از ابوالقاسم، حسین بن روح، نایب سوم که گفت: «اختلاف کردند اصحاب ما در تفویض و غیر آن. پس رفتم نزد ابی طاهر بن بلال در ایام استقامتش. یعنی پیش از آنکه بعضی مذاهب باطله اختیار کنند. پس آن اختلاف را به او فهماندم. گفت: «مرا مهلت ده!»
پس او را مهلت دادم چند روز. آنگاه معاودت کردم به نزد او. بیرون آورد حدیثی به اسناد خود از حضرت صادق علیه السلام که فرمود: «هر گاه اراده نمود خدای تعالی امری را، عرضه می دارد آن را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنگاه امیرالمؤمنین و یکایک یعنی از ائمه علیه السلام تا آنکه منتهی بشود به سوی صاحب الزمان علیه السلام. آنگاه بیرون می آید به سوی دنیا و چون اراده نمودند ملائکه که بالا برند عملی را به سوی خداوند عزوجل، عرض می شود بر صاحب الزمان ارواحنا له الفداء آنگاه بر هر یک تا اینکه عرض می شود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنگاه عرض می شود بر خداوند عزوجل. پس هر چه فرمود می آید از جانب خداوند بر دست ایشان است و آنچه بالا می رود به سوی خداوند عزوجل بر دست ایشان است و بی نیاز نیستند از خداوند عزوجل به قدر به هم زدن چشمی.»
و سید حسین مفتی کرکی سبط محقق ثانی در کتاب «دفع المناوات» از کتاب «براهین» نقل کرده که او روایت نموده از ابی حمزه از حضرت کاظم علیه السلام که گفت: شنیدم آن جناب می فرماید: «نیست ملکی که خداوند او را به زمین بفرستد به جهت هر امری مگر آنکه ابتدا می کند به امام علیه السلام پس معروض می دارد آن را بر آن جناب و بدرستی که محل تردد ملائکه از جانب خداوند تبارک و تعالی صاحب این امر است.»
و گذشت در باب سابق در حدیث ابوالوفای شیرازی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود به او که: «چون درمانده و گرفتار شدی، پس استغاثه کن به حجت ارواحنا له الفداء که او تو را در می یابد و او فریادرس است و پناه است از برای هر کس که به او استغاثه کند.»
و شیخ کشی و شیخ سفار در «بصایر» روایت کرده اند از رمیله که گفت: «تب شدیدی کردم در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام پس در نفس خود خفتی یافتم در روز جمعه و گفتم نمی دانم چیزی را بهتر از آنکه آبی بر خود بریزم یعنی غسل کنم و نماز کنم در عقب امیرالمؤمنین علیه السلام.»
پس چنین کردم. آنگاه آمدم به مسجد. چون امیرالمؤمنین علیه السلام بالای منبر برآمد، آن تب به من معاودت نمود.
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام مراجعت نمود و داخل قصر شد، داخل شدم با آن جناب و فرمود: «ای رمیله! دیدم تو را که بعضی از اعضای تو (و به روایتی پس ملتفت شد به من امیرالمؤمنین علیه السلام و فرمود: ای رمیله! چه شده بود که تو را دیدم که بعضی از اعضایت در بعضی) درهم می شد؟»
پس نقل کردم برای آن جناب، حالت خود را در آن بودم و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نماز عقب آن جناب.
پس فرمود: «ای رمیله! نیست مؤمنی که مریض شود مگر آنکه مریض می شویم ما به جهت مرض او و محزون نمی شود مگر آنکه محزون می شویم به جهت حزن او و دعا نمی کند مگر آنکه آمین می گوییم برای او و ساکت نمی شود مگر آنکه دعا می کنیم برای او.»
پس گفتم: به آن جناب: «یا امیرالمؤمنین! فدای تو شوم، این لطف و مرحمت برای کسانی است که با جناب تواند در این قصر، خبر ده مرا از حال کسانی که در اطراف زمینند.»
فرمود: «ای رمیله! غایب نیست یا نمی شود از ما مؤمنی در مشرق زمین و نه در مغرب آن.»
و نیز شیخ صدوق و صفار و شیخ مفید و دیگران به سندهای بسیار روایت کرده اند از جناب باقر و صادق علیه السلام که فرمودند: «بدرستی که خداوند نمی گذارد زمین را مگر آنکه در آن عالمی باشد که می داند زیاده و نقصان را در زمین. پس اگر مؤمنین زیاد کردند چیزی را، بر می گرداند ایشان را (و به روایتی: می اندازد آن را) و اگر کم کردند، تمام می کند برای ایشان و اگر چنین نبود مختلط می شد بر مسلمین، امور ایشان (و به روایتی: حق از باطل شناخته نمی شد.)».
در «تحفه الزائر» مجلسی و «مفاتیح النجاه» سبزواری است که: «هر که را حاجتی باشد، آنچه مذکور می شود بنویسد در رقعه و در یکی از قبور ائمه علیه السلام بیندازد یا ببندد و مهر کند و خاک پاک را گِل سازد و آن را در میان آن گذارد و در نهری یا چاهی عمیق یا غدیر آبی اندازد که به حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیهم می رسد و او به نفسه، متولی بر آوردن حاجت می شود.»
نسخه رقعه مذکوره:
بسم الله الرحمن الرحیم
کتبت یا مولای صلوات الله علیک مستقیثاً و شکوت ما نزل بی مستجیرا بالله عزوجل ثم بک من امر قد دهمنی و اشغل قلبی و اطال فکری و سلبنی بعض لبی و غیر خطیر نعمه الله عندی اسلمنی عند تخیل وروده الخلیل و تبرء منی عند ترائی اقباله الی الحمیم و عجزت عن دفاعه حیلتی و خاننی فی تحمله صبری و قوتی فلجأت فیه الیک و توکلت فی المسئله لله جل ثناوه علیه و علیک فی دفاعه عنی علما بمکانک من الله رب العالمین ولی التدبیر و مالک الامور واثقاً بک فی المسارعه فی الشفاعه الیه جل ثناؤه فی امری متیقناً لاجابته تبارک و تعالی ایاک باعطاء سولی و انت یا مولای جدیر بتحقیق ظنی و تصدیق املی فیک فی امر کذا و کذا (و بجای کذا و کذا نام حاجت خود برد) فیما لاطاقه لی بحمله ولاصبر لی علیه و ان کنت مستحقا له ولاضعافه بقبیح افعالی و تفریطی فی الواجبات التی الله عزوجل فاغثنی یا مولای صلوات الله علیک عند اللهف و قدم المسئله لله عزوجل فی امری قبل حلول التلف و شماته الاعداء فبک بسطت النعمه علی و اسئل الله جل جلاه لی نصرا عزیزاً و فتحا قریبا فیه بلوغ الامال و خیرالمبادی و خواتیم الاعمال و الامن من المخاوف کلها فی کل حال انه جل ثناوه لما یشاء فعال و هو حسبی و نعم الوکیل فی المبدء و المأل.»
آنگاه بر بالای آن نهر یا غدیر برآید و اعتماد بر یکی از وکلای حضرت نماید: یا عثمان بن سعید العمری یا ولد او محمد بن عثمان یا حسین بن روح یا علی بن محمد السمری و یکی از این جماعت را ندا کند و بگوید: «یا فلان بن فلان. سلام علیک اشهد ان وفاتک فی سبیل الله و انک حی عندالله مرزوق و قد خاطبتک فی حیوتک التی لک عندالله عزوجل و هذه رقعتی و حاجتی الی مولانا علیه السلام فسلمها الیه فانت الثقه الامین.» [1]
پس نوشته را در چاه یا نهر یا غدیر اندازد که حاجت او برآورده می شود.
و از این خبر شریف چنین مستفاد می شود که آن چهار شخص معظم چنان که در غیبت صغری واسطه بودند میان رعایا و آن جناب در عرض حوایج و رقاع و گرفتن جواب و ابلاغ توقیعات، در غیبت کبری نیز در رکاب همایون آن جناب هستند. و به این منصب بزرگ مفتخر و سرافرازند.
پس معلوم شد که خوان احسان و جود و کرم و فضل و نعم امام زمان ارواحنا له الفداء در هر قطری از اقطار ارض برای هر پریشان درمانده و گم گشته وامانده و متحیر نادان و سرگشته حیران گسترده است و باب آن باز و شارعش عام با صدق اضطرار و حاجت و عزم با صفای طویت و اخلاص سریرت. اگر نادان است شربت عملش بخشند و اگر گم شده است به راهش رسانند و اگر مریض است لباس عافیتش پوشند. چنان که از سیر در حکایات و قصص گذشته (حکایات ما امام زمان ارواحنا له الفداءرا دیده ایم) ظاهر و هویدا می شود نتیجه مقصود در این مقام و این که حضرت صاحب الامر علیه السلام حاضر در میان عباد و ناظر بر حال رعایا و قادر بر کشف بلایا و عالم بر اسرار و خفایا به جهت غیبت و ستر از مردم از منصب خلافتش عزل نشده و از لوازم و آداب ریاست الهیه خود دست نکشیده و از قدرت ربانیه خویش، عجز به هم نرسانیده؛ اگر خواهد حل مشکل که اندر دل افتاده کند بی آنکه از راه دیده و گوش چیزی به آنجا رساند. و اگر خواست دلش را به آن کتاب یا عالمی که دوای دردش در آن و نزد آن است مایل و شایق کند گاهی دعایش تعلیم کند و گاهی در خواب دوای مرضش را به او آموزد.
و این که دیده و شنیده شده که با صدق ولاء و اقرار به امامت چه بسیار شده که ارباب اضطرار و حاجت در مقام عجز ولابه و شکایت بر آمدند و اثر اجابت و کشف بلیت ندیدند، علاوه بر دارا بودن این مضطر موانع دعا و قبول را غالباً یا از جهت اشتباه در اضطرار است که خود را مضطر می داند و نیست و گم گشته و متحیر می داند و راهش را به او نمایانده اند، مثل جاهل به احکام عملیه که عالمش ارجاع فرمود.
چنان که در توقیع مبارک است که در جواب مسائل اسحق بن یعقوب مرقوم فرمود که: «و اما حوادثی که به شما روی دهد، پس مراجعه کنید در آنها به راویان احادیث ما، بدرستی که آنها حجت من هستند بر شماها و من حجت خدایم بر ایشان، پس مادامی که جاهل دستش به عالم برسد هر چند به مهاجرت و مسافرت باشد یا به کتاب او در احکام خود مضطر نباشد و همچنین عالمی که حل مشکل و دفع شبهه و تحیر خود را تواند از ظواهر و نصوص کتاب و سنت و اجماع کند، عاجز درمانده نباشد. و آنانکه اسباب زندگی و معاش خویش را از حدود الهیه و موازین شرعیه بیرون بردند و بر آن مقدار ممدوح در شرع، اقتصاد و قناعت ننمودند به جهت نداشتن بعضی از آنچه قوام تعیش متعلق نیست بر آن، مضطر نباشد.
و هکذا از مواردی که آدمی خویشتن را عاجز مضطر بیند و پس از تأمل صادقانه خلاف آن ظاهر می شود و اگر در اضطرار صادق باشد شاید صلاح او یا صلاح نظام کل در اجابت او نباشد، چه هر مضطری را وعده اجابت ندادند. بلی! اجابت مضطر را جز خدای تعالی یا خلفایش نکند، نه آنکه هر مضطر را اجابت کنند و در ایام حضور و ظهور در مدینه و مکه و کوفه و غیر آن از همه اصناف مضطرین و عاجزین از موالیان و محبین غالباً بودند و بسیار بود که سئوال می کردند و اجابت نمی شد. چنان نبود که هر عاجز در زمان هر چه خواست به او دهند و رفع اضطرارش نمایند. زیرا این مورث اختلال نظام و برداشتن اجرها و ثوابهای عظیمه جزیله اصحاب بلا و مصایب است که بعد از مشاهده آن در روز جزا آرزو کنند که کاش گوشت بدن های ایشان را در دنیا با مقراض بریده بودند و خدای تعالی با آن قدرت کامله و غنای مطلق و علم محیط به ذرات و جزئیات موجودات با بندگان خود چنین نکرده.
بالجمله تکلیف رعیت آن جناب علیه السلام در ایام غیبت پس از اضطرار و حاجت و نرسیدن دست به آنچه خود معین فرمودند و قرار دادند برای رفع تحیر و قضای حاجت توسل و استغاثه به آن جناب است و خواستن حاجت خویشتن است از آن جناب و دانستن و اعتقاد داشتن آن جناب را عالم و قادر بر انجام مرام با نبودن موانع در او، بلکه دانستن آن جناب را سبب و واسطه رسیدن هر خیری و برطرف شدن و نیامدن هر شری و بلایی، حسب مضامین اخبار بسیار که به بعضی از آنها اشاره شد.
شیخ صدوق در «کمال الدین» روایت کرده از جابر از رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم که آن جناب ذکر فرمودند اسامی یکایک از ائمه علیه السلام را تا آنکه فرمود: «پس سمی من و هم کنیه من، حجه الله فی ارضه و بقیته فی عباده پسر حسن بن علی علیه السلام این کسی است که فتح می کند خدای تعالی ذکره، بر دست او مشارق زمین و مغارب آن را، این کسی است که غیبت می کند از شیعه و اولیای خود غیبتی که باقی نمی ماند در آن بر قول به امامت او مگر کسی که امتحان کرده خداوند، دل او را از برای ایمان.»
جابر گفت: «یا رسول الله! پس آیا منتفع می شوند شیعه به او در غیبت او؟»
فرمود: «آری! قسم به آنکه مرا به پیغمبری مبعوث کرده که ایشان هر آینه منتفع می شوند به او و استضائه می کند به نور ولایت او را در غیبت او مثل انتفاع مردم به آفتاب هر چند بپوشاند او را ابر. الخ»
شیخ طبرسی در «احتجاج» روایت کرده که توقیعی از آن جناب بیرون آمد به دست محمد بن عثمان و در آنجا مرقوم فرمودند که: «اما وجه انتفاع مردم به من مانند انتفاع خلق است به آفتاب، در وقتی که ابر آن را فرو گیرد و از نظرها غایب گرداند. بدرستی که من امانم برای اهل زمین، چنان که ستارگان امانند برای اهل آسمان.»
و در روایت دیگر مذکور است که سلیمان گفت: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم که: «چگونه مردم منتفع می شوند به حجت غایب مستور؟»
فرمود: «چنانچه منتفع می شوند به آفتاب در وقتی که ابر آن را ستر نماید.»
مخفی نماند که از برای آفتاب علو و ارتفاع و انفراد و نور و شعاعی است که مردم به آن اهتدا می یابند در امور دنیایی خود و تأثیر و تربیتی است در عناصر و مرکبات و قهر و غلبه ای است بر سایر کواکب نیره، بلکه جماعتی نور تمام کواکب را از آفتاب دانسته و برای آن برهان اقامه نمودند و اتم و اکمل تمامی این صفات و خصایص به زیادتی تربیت عقول و ارواح و نفوس و دین و ایمان و صفات حسنه و سبب بودن از برای حیات جاودانی و رسیدن به مقام انسانی در وجود امام عصر ارواحنا له الفداءاست. و در وجه تشبیه آن وجود مقدس به «آفتاب زیر ابر» چند وجه گفته اند:
اول: آنکه نور وجود و علم و هدایت و سایر فیوض و کمالات و خیرات به برکت آن جناب به خلق می رسد و به برکت و شفاعت و توسل به آن جناب، حقایق و معارف بر موالیانش ظاهر می شود و بلاها و فتنه ها از ایشان رفع می شود، چنان که در عصر هر حجتی چنین بوده، خدای تعالی می فرماید: «و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم». [2]
رسم خداوندی چنین نیست که خلق را عذاب کند و حال آنکه تو که رحمه للعالمینی در میان ایشانی.
و به تواتر از آن جناب صلی الله علیه و آله و سلم رسیده که فرمود: «اهل بیت من، امان اهل زمینند، چنانکه ستارگان امان اهل آسمانند.»
و هر که دیده دلش اندکی به نور ایمان منور شده، می داند که هرگاه ابواب فرج بر کسی مسدود گردد و چاره کار خود را نداند یا مطلب دقیقی و مسأله غامضه ای بر او مشتبه گردد، چون متوسل شود به آن جناب به اندازه توسل، البته ابواب رحمت و هدایت مفتوح گردد.
دوم: چنان که آفتاب به ابر محجوب شد با وجود انتفاع خلق به ضوء او در هر آن و منتظر رفع سحاب و کشف حجاب هستند، همچنین مخلصین و مؤمنین و موقنین، پیوسته در ایام غیبت، منتظر فرج هستند و مأیوس نیستند و به آن انتظار، ثواب عظیم می برند.
سوم: آنکه وجود آن حضرت با وجود سطوع انوار امامت و ظهور آثار ولایت مانند منکر وجود آفتاب است هرگاه محجوب شد به سحاب.
چهارم: آنکه چنانکه محجوب بودن آفتاب به سحاب، گاه هست که از برای عباد اصلح و انفع است، غیبت آن حضرت نیز برای شیعیان با وجود انتفاع به آثار او شاید اصلح باشد از برای بسیاری از ظهور آن جناب.
شیخ صدوق در «کمال الدین» روایت کرده از عمار ساباطی که گفت: به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کردم که: «عبادت کردن با امامی از شما که ظاهر نباشد در زمان دولت باطل، افضل است یا عبادت کردن در زمان ظهور حق و دولت حق با امام ظاهر از شما؟»
حضرت فرمود: «ای عمار! صدقه در پنهانی افضل است از صدقه آشکار و علانیه و چنین است عبادت شما در پنهان با امام غیر ظاهر در دولت باطل افضل است از برای ترسیدن شما از دشمنان در زمان دولت باطل. و بهتر است از آنکه عبادت خدا کنید در زمان ظهور حق با امام ظاهر. بدانید که هر که از شما نماز کند یک نماز واجب را در پنهانی از دشمن خود و آن نماز را در وقت آن بجا آورد و تمام کند، حق تعالی بنویسد از برای او ثواب بیست و پنج نماز، و اگر یک نافله را در زمان آن به جا آورد، حق تعالی از برای او ثواب ده نافله بنویسد و هر که از شما حسنه ای بجا آورد، حق تعالی از برای او بیست و پنج حسنه بنویسد و حق تعالی مضاعف می گرداند حسنات مؤمن از شما را وقتی که عمل نیکو بجا آورد و دینداری کند به تقیه برای ترسیدن بر امام خود و ترسیدن بر جان خود و نگاه دارد زبان خود را به اضعاف مضاعفه بسیار؛ بدرستی که خدای عزوجل کریم است.»
عرض کردم که: «جانم فدای تو باد! مرا راغب گردانیدی به عمل و تحریص بر آن نمودی و لیکن می خواهم بدانم که چگونه اعمال ما افضل است از اعمال اصحاب ظاهر در دولت حق با آنکه ما و ایشان همه بر یک دین می باشیم؟»
فرمود: «بدرستی که شما ایشان را پیشی گرفته اید در داخل شدن در دین خدای عزوجل و سبقت گرفته اید ایشان را در ادا کردن نماز و روزه و حج و به دانستن سایر امور دین و اطاعت امام پنهان می کنید و با امام، خود را شریک کرده اید در صبر کردن در دولت باطل و می ترسید از پادشاهان بر امام خود و بر جانهای خود و حق امام خود و حق خود را بر دست ظالمان، می بینید که شما را از حق خود منع کرده اند و مضطر گردانیده اند به مشقت کشیدن در دنیا و طلب معاش کردن با صبر کردن بر دین خود و عبادت خود و طاعت کردن پروردگار خود و ترسیدن از دشمنان خود. پس به این اسباب، حق تعالی ثواب اعمال شما را مضاعف گردانیده است. پس گوارا باد این، از برای شما!»
عرض کردم که: «جان من به فدای تو باد! هرگاه چنین است پس ما چرا آرزو کنیم که از اصحاب حضرت قائم ارواحنا له الفداء باشیم با ظاهر بودن حق و با آن که ما امروز در زمان امامت تو و مشغول طاعت تو باشیم و اعمال ما بهتر باشد از اعمال اصحاب صاحب دولت حق؟»
حضرت فرمود: «سبحان الله! آیا نمی خواهی که خدای عزوجل حق و عدل را در بلاد خود ظاهر گرداند و حال همه خلق نیکو گردد و کلمه خدا جمع گردد و مردم همه اجتماع نمایند بر دین حق و الفت و التیام در میان قلوب مختلفه به هم رسد و کسی در زمین معصیت خدا نکند و حدود خدا در میان خلق جاری گردد و حق به سوی اهلش برسد و حق را اظهار نماید و چیزی از حق به جهت خوف خلق پنهان نگردد؟
بدان والله ای عمار که احدی از شما نمی میرد به این حالت دوستی ما مگر آنکه او افضل است نزد خدای عزوجل از بسیاری آنهایی که در جنگ بدر و احد حاضر شدند. پس بشارت باد شما را.»
شیخ طبرسی در «احتجاج» روایت کرده از ابوخالد کابلی که گفت: حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود که: «طولانی می شود غیبت به ولی دوازدهمی خداوند از اوصیای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امامان بعد از او.
ای ابوخالد! بدرستی که اهل زمان غیبت او و اعتقاد دارندگان به امامت او و انتظار برندگان ظهور آن حضرت، افضل اهل هر زمانند زیرا که خداوند عطا کرده به ایشان از عقل و فهم و معرفت آن مقدار که غیبت نزد ایشان به منزله مشاهده گردیده و حق تعالی ایشان را گردانیده به منزله آن کسانی که در پیش روی رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم به شمشیر جهاد می کردند. ایشانند دوستان ما از روی اخلاص و شیعیان ما از روی صدق و خوانندگان به سوی دین خدا در پنهان و آشکارا.»
پس فرمود که: «انتظار فرج از اعظم فرج است.»
و بر این مضمون اخبار بسیار است که مدح فرمودند کسانی را که در ظلمت غیبت گرفتار و دین خود را نگاه می دارند و ایشانند مقصود از آیه شریفه که «یؤمنون بالغیب» و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را برادران خود خوانده و اجرهای بسیار از برای تحمل زحمات و مشقت ایشان در حفظ و حراست دین خود وعده داده اند.
کاتب:
به آفتاب نماند مگر به یک معنی
که در تأمل او خیره می شود ابصار
پنجم: از وجه تشبیه آنکه نظر به قرص آفتاب، اکثر دیده ها را ممکن نیست و بسا باشد که باعث کوری چشم نظر کننده یا خیره و تار شدن آن شود و همچنین دیدن شمس جمال بی مثال آن جناب، بسا باشد باعث کوری بصیرت ایشان گردد. چنان که بسیاری از مردم پیش از بعثت انبیاء علیه السلام ایمان به ایشان می آوردند و بعد از بعثت به سبب بعضی از اغراض فاسده، چون کاستن از جاه و اعتبار و دست برداشتن از ریاست ظاهریه که داشتند، انکار می کردند مانند بسیاری از یهود مدینه و دور نیست که بسیاری از دنیاپرستان شیعیان چنین باشند بلکه از بعضی از علما نقل کردند که تمنا می کرد موت پیش از ظهور را از خوف امتحان و اختیار در آن زمان و افتادن در دام شیطان، نعوذ بالله منه.
ششم: آنکه در روز ابر، بعضی مردم آفتاب را از خلل و فرجهای ابر می بینند و بعضی نمی بینند. همچنین در ایام غیبت ممکن است که بعضی از شیعیان به خدمت آن حضرت برسند و بعضی نرسند چنانچه در ابواب سابقه مشروح شد.
هفتم: آنکه آن جناب مانند آفتاب است در عموم نفع رساندن به هر چیز به حسب قابلیت و استعداد و سئوال به لسان حال یا مقال آن و نطلبیدن اجر و جزایی حتی دانستن انتساب آن خیر به او بلکه جحود و انکار کردن آن و نسبت آن به غیر و ضرر نرسیدن از این انکار به دامن عصمت و جلال او و دست برنداشتن از سیره مرضیه و افاضه خیر چنان که از منکر رسیدن نفعی از آفتاب در زیر سحاب ضرری به او نرسد و از تربیت خود دست نکشد.
هشتم: چنانکه نور آفتاب داخل می شود و خانه ها به قدر و خلل فرجی که در آنهاست و صاحب خانه منتفع می شود از آن نور بقدر راهی که برای تابیدن آن مهیا کرده و موانع را از آن برداشته، همچنین خلق منتفع می شوند از انوار هدایت و علم آن حضرت بقدر آنچه از خود رفع نمودند از حجابها و پرده ها و فقلها که از روی شهوات و شبهات و معاصی بر قلوب خود دارند که با وجود آنها دیده بصیرت، کور و گوش دل، کر است. اگر عالم پر از نور شود چیزی نبیند و اگر تمام قدوسیان سخن گویند چیزی نشنود و به همه این وجوه علامه مجلسی (ره) در بحار اشاره فرموده.
مخفی نماند که گذشت در باب دوم که مراد از آب جاری گوارا در آیه شریفه «ان اصبح مائکم غوراً فمن یاتیکم بماء معین.» [3] از انسان و حیوان و نبات و جماد و اجسام علویه و سفلیه، به نص آیه مبارکه و استمساک بعضی از اجزاء بعضی را و بقای ترکیب و مزج آنها، آب است سبب باطنی حیات هر چیزی به نحو اعلی و اتم و اکمل و اشرف، وجود امام علیه السلام است، و آفتاب، بی آب نتواند تربیت کند چیزی را، پس محتاج باشد به آن و آن وجود معظم در تربیت و تکمیل و افاضه خیر، محتاج به غیری نباشد. با عقول و نفوس و ارواح آن کند که این دو با جسمانیات کنند. و بالجمله نجات و مفزع و ملاذ و کهفی برای بندگان نیست جز آن شخص معظم علیه السلام و آباء گرامی اش؛ چنان که خود در زیارت وجود مقدس که امر فرموده بخوانیم، فرمود: «فلانجاه و لا مفزع الاانتم.»
و بر هر کس لازم است که خود را بوسیله ای به آنجا رساند و آن وسیله، همان گریه و زاری و ناله و بی قراری و خواندن او را در زیارت و تضرع و مسألت است، بلکه عمده بیرون آمدن از حالت و صفات و کرداری که مکروه طبع شریف آن جناب است و دانستن و اطاعت کردن محبوبات و مرضی خداوند و رسول اکرم اوست و بیشتر آنها در کتاب و سنت مشروح و مبین، بلکه جمله در مقام وضوح به حد ضرورت رسیده و پس از آن برداشتن همی از آن جناب، چه عمده غرض از بعثت آن جناب، چون سایر حجج علیه السلام تکمیل دین و آموختن شرایع و برگرداندن سرکشان و متمردان است به نزد مولای حقیقی خود و نمایاندن راه است به گمشدگان در وادی ضلالت که بیشتر اهتمام ایشان در آن و تحمل همه مصایب و ناملایمات برای آن بوده.
در تفسیر عسکری علیه السلام روایت شده که حق تعالی وحی کرد به حضرت موسی که: «اگر یک کس از آنان که از درگاه من گریخته یا از ساحت عزت من گم شده باشند به سوی من برگردانی، بهتر است از برای تو از صد ساله عبادت که روزها روزه باشی و شبها برای عبادت بر پا ایستاده باشی.»
موسی علیه السلام گفت: «آن بنده گریخته کدام است؟»
فرمود: «گناهکاران و آنان که فرمان من نمی برند.»
پرسید: «گمشده کیست؟»
فرمود: «جاهل به امام زمانش.»
پس نشناساند به او امامش را یا غایب از امامش بعد از شناختن که جاهل باشد به شریعت دین او، پس بشناساند به او شریعت را و آنچه به آن عبادت کند پروردگار خود را و برسد به سبب آن به خشنودی او، پس هر که گناهگاری را از معصیتی نادم کند و توبه دهد، کلفتی از آن حضرت برداشته و همی از جنابش برطرف نموده است.
همچنین اگر منکر صانعی یا رسالتی یا امامتی را توحید یا ایمان یا اسلام آموخته یا جاهلی به احکام دینیه را مسایلی تعلیم نموده، هر چند اندک باشد، یا کسی را از ظلمات ریا و نفاق و شبهه و حرص و طمع و حقد و حسد و حُبّ دنیا و جاه و ریاست بیرون کشیده و به نور اخلاص و یقین و زهد و قناعت و الفت و محبت و بغض دنیا رسانده که هر جزیی از آن، رفع همی است از آن جناب و وسیله ای بزرگ و پس از آن برداشتن همی از هموم موالیان و محبین آن جناب علیه السلام که باعث هم خود آن جناب است؛ چنان که در خبر رمیله گذشت.
پس بردارد هم گرسنه یا تشنه ای یا برهنه ای یا مریضی یا وامانده یا مقروضی یا مظلومی یا گمشده ای یا بی عیالی یا بی مسکنی یا شایق زیارت و حجی که سبب شود برای رفع هم و سرور امام زمان ارواحنا له الفداء و وسیله باشند نزد آن جناب، برای قضای حوایج و انجاح مآرب خود و نظیر اینها است نشر فضایل و مناقب آن جناب و آبای گرامی اش علیه السلام به گفتن و نوشتن و در شعر در آوردن.
سید اجل، علی بن عبدالحمید نیلی در کتاب «انوار المضیئه» بعد از ذکر جمله ای از معجزات حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم گوید که: «و من می گویم قسم به پروردگار خودم که من بودم در اثنای کتابت این فضایل عظیمه را و جمع این معجزات کریمه را که عارض شد برای من عارضه ای که طاقت نداشتم با آن درد سر خود را نگاه دارم. هرگاه سر خود را بلند می کردم می انداخت مرا و هرگاه می ایستادم می خوابانید مرا و دلم تنگ شد و ترسیدم که من ممنوع شوم از تمام کردن آنچه به صدد آن هستم.
پس ملهم شدم به این که گفتم: «بار خدایا! به حق محمد بنده تو و پیغمبر تو صلی الله علیه و آله و سلم صاحب این فضایل و به حق آل معصومین او که صلوات بفرست بر جمیع آنها و برگردان از من آنچه در من است از این مرض.»
پس به حق خداوند عظیم که کلامم تمام نشده بود که آن عارضه بالمره رفت که گویا هرگز نبود و برخاستم چنان که بندی از پایم برداشته شد.»
سید بن طاووس (ره) در «کشف المحجه» فرموده در ضمن وصایایی به فرزندش محمد که: «چون خبر ولادت تو به من رسید و من در مشهد حسین علیه السلام بودم، برخاستم در حضور خداوند جل جلاله در مقام ذل و انکسار و شکر برای آنچه مرا تشریف نمود از ولادت تو از سرور و نیکی ها و گرداندم تو را به امر خداوند جل جلاله، بنده مولای ما، مهدی ارواحنا له الفداء و تو را معلق کردم بر او.
و چه بسیار شده که محتاج شدیم در وقت نزول حادثه ای که برای تو شد به سوی آن جناب و دیدم آن جناب را در چندین مقامات در خواب که خود متولی شد قضای حوایج تو را با انعام بزرگی در حق من و در حق تو که نمی رسد وصف کردن آن.
پس بوده باش در موالات آن جناب و وفا کردن از برای او و تعلق خاطر او به قدر مراد خداوند جل جلاله و مراد رسول و آبای او مراد آن جناب از تو صلوات الله علیهم.»
و مناسب است که ختم کنیم این مقام را به ذکر یکی از توسلات مأثوره مجربه شیخ مقدم ابوعبدالله سلمان بن حسن سهرشتی، تلمیذ شیخ طوسی (ره) در «قبس المصباح» چنان که در بحار نقل کرده، ذکر نموده که شنیدم از شیخ ابوعبدالله حسین بن حسن بن بابویه رضی الله عنه در ری، سنه 440 که روایت می کرد از عم خود ابی جعفر محمد بن علی بن بابویه (ره) گفت: «خبر داد مرا بعضی از مشایخ قمیین که وارد شد بر من اندوه سختی و طاقتم سست و ضعیف شد و سهل نبود در نفسم که آن را افشا کنم برای احدی از اهل و اخوان خودم. پس خوابیدم در حالتی که چنین مغموم بودم؛ پس دیدم مردی را که خوشرو و با جامه نیکو و بوی خوش بود که گمان کردم او را بعضی از مشایخ قمیین که در نزد ایشان قرائت می کردم.
پس در نفس خود گفتم: «تا کی رنج و مشقت کشم از هم و غم خود و افشا نکنم آن را از برای احدی از اخوان خود؟! و این شیخی است از مشایخ علما، این را برای او ذکر می کنم، پس شاید بیابم در نزد او فرجی.»
پس او ابتدا کرد به من فرمود: «مراجعه کن در آنچه به آن گرفتار شدی به سوی خداوند تبارک و تعالی و استعانت بجوی به صاحب الزمان ارواحنا له الفداء و او را بگیر برای خود مفزع، زیرا که او نیکو معینی است. و اوست عصمت اولیاء مؤمنین خود.»
آنگاه دست راست مرا گرفت و گفت: «او را زیارت کن و سلام کن بر او و تقاضا کن از او که شفاعت کند برای تو در نزد خداوند عزوجل در حاجت تو.»
پس گفتم به او: «تعلیم کن به من که چگونه بگویم؟ پس به تحقیق همی که در او هستم از خاطر من برد هر زیارتی و دعا را.»
پس آهی سرد بر کشید و گفت: «لا حول ولا قوه الا بالله.» و به دست خود سینه مرا مسح کرد و گفت: «خدا کافی تو است و بر تو باکی نیست. تطهیر کن و دو رکعت نماز به جای آور. آنگاه بایست در حالتی که رو به قبله باشی در زیر آسمان و بگو:
«سلام الله الکامل التام الشامل العام و صلواته الدائمه و برکاته القائمه التامه علی حجه الله و ولیه فی ارضه و بلاده و خلیفته علی خلفه و عباده سلاله النبوه و بقیه العتره و الصفوه صاحب الزمان و مظهر الایمان و ملقن احکام القرآن و مطهر الارض و ناشر العدل فی الطول و العرض و الحجه القائم المهدی و الامام المنتظر المرضی المرتضی و ابن الائمه الطاهرین الوصی ابن الاوصیاء المرضیین الهادی المعصوم بن الهداه المعصومین.
السلام علیک یا امام المسلمین و المؤمنین السلام علیک یا وارث علم النبیین و مستودع حکمه الوصیین السلام علیک یا عصمه الدین السلام علیک یا معز المؤمنین المستضعفین السلام علیک یا مذل الکافرین المتکبرین الظالمین السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان السلام علیک یابن رسول الله السلام علیک یا ابن امیرالمؤمنین السلام علیک یابن فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین السلام علیک یا ابن الائمه الحجج المعصومین و الامام علی الخلق اجمعین السلام علیک یا مولای سلام مخلص لک فی الولایه
اشهد انک الامام المهدی قولاً و فعلاً و انک الذی تملا الارض قسطا و عدلاً بعد ما ملئت ظلما و جورا فعجل الله فرجک و سهل مخرجک و قرب زمانک و کثر انصارک و اعوانک و انجز لک ما وعدک و هو اصدق القائلین و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین یا مولای یا صاحب الزمان یابن رسول الله حاجتی کذا و کذا.
فاشفع لی فی نجاحها فقد توجهت الیک بحاجتی لعلمی ان لک عندالله شفاعه مقبوله و مقاما محمودا فبحق من اختصکم بامره و ارتضاکم لسره و بالشأن الذی لکم عندالله بینکم و بینه سل الله تعالی فی نحج طلبتی و اجابه دعوتی و کشف کربتی.»
و به جای لفظ کذا، حاجت خود را ذکر کن و بخوان آنچه می خواهی.»
گفت: «پس بیدار شدم در حالتی که یقین داشتم به روح و فرج. و از شب من مقداری مانده بود که وسعتی داشت؛ پس مبادرت کردم و نوشتم آنچه را به من آموخته بود از خوف آنکه آن را فراموش کنم. آنگاه تطهیر کردم و به زیر آسمان در آمدم و دو رکعت نماز کردم: در رکعت اول، بعد از حمد، چنان که برای من تعیین نمود «انا فتحنا لک فتحا مبینا» را خواندم و در دوم، بعد از حمد «اذا جاء نصرالله و الفتح» را.
پس چون سلام گفتم، برخاستم در حالتی که رو به قبله بودم و زیارت کردم. آنگاه حاجت خود را خواستم و استغاثه کردم به مولای خود صاحب الزمان ارواحنا له الفداء آنگاه سجده شکر کردم. طول دادم در آن، دعا را تا انکه ترسیدم فوت شدن نماز شب را، آنگاه برخاستم و نماز مقرری خود را خواندم و مشغول شدم به تعقیب بعد از نماز صبح و نشستم در محراب خود و دعا می کردم. پس نه چنین است قسم بخدا که آفتاب طلوع نکرد تا آنکه فرج من از آنچه در آن بودم رسید و عود نکرد به من مثل آن در بقیه عمر من و ندانست احدی از مردم که چه بود آن امری که مرا در هم انداخت تا امروز و منت هر خدای را است. «و له الحمد کثیرا»
سید بن طاووس این زیارت را در «مصباح الزایر» با اختلاف جزیی و بدون تعیین سوره و شیخ کفعمی در «بلدالامین» با سوره نقل کرده و پیش از نماز و زیارت، غسلی نیز ذکر کرده.
[1] بحارالانوار، ج 102، ص 234
[2] سوره انفال آیه 33
[3] سوره ملک آیه 30
استمداد و استعانت و استکفاء و استغاثت به امام زمان ارواحنا له الفداء


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته
 Could not add IP : Data too long for column 'user_agent' at row 1