montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

هشتم: روز نوروز که روز ظهور و ظفر امام عصر ارواحنا له الفداءبر دجال است. چنان که جمال السالکین، احمد بن فهد حلی در «مهذب البارع» فرمود: خبر داده، المولی السید المترضی العلامه بهاء الدین علی بن عبدالحمید، نسابه و امت فضائله به اسناد خود از معلی بن خنیس از حضرت صادق علیه السلام که فرمود: «روز نوروز، روزی است که عهد گرفت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم برای امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیر خم، پس اقرار نمودند به ولایت او. پس خوشا حال آن کسی که ثابت بماند بر آن و توای بر آن که بشکند آن عهد را و آن روزی است که فرستاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آن روز، علی علیه السلام را به وادی جن، پس عهد و مواثیق از ایشان گرفت.
و آن روزی است که ظفر یافت در آن روز، به اهل نهروان و کشت ذوالثدیه را. و آن روزی است که ظاهر می شود قائم در آن روز و ظفر می دهد او را از خداوند بر دجال پس بر دار می کشد او را بر کناسه کوفه.
و هیچ روز نوروزی نیست مگر آنکه ما انتظار می کشیم در آن، فرج را. زیرا که آن رزو از ایام ماست که فُرس، آن را محافظت نمودند و شما، یعنی عرب، آن را ضایع نمودید. الخ»
و علامه مجلسی در «بحار» این خبر را مشروحاً از سید فضل الله راوندی نقل نموده که محل ذکر آن و ذکر اشکالات در آن خبر و جواب از آن و تحقیق روز نوروز نیست.
ولکن مخفی نماند که بودن روز خروج امام زمان ارواحنا له الفداء روز جمعه و نوروز و عاشورا نه به نحوی است که در سالهای بسیار که توافق نکنند، منتظر فرج نتوان شد، زیرا غیر ظهور و خروج حضرت حجه بن الحسن بن علی المهدی صلوات الله علیه که حال از عمر شریفش هزار و چهل سال و چیزی می گذرد که خواهد شد و تبدیل و خلفی در او نخواهد شد، مابقی آنچه رسیده از آیات و علامات پیش از ظهور و مقارن آن، همه قابل تغییر و تبدیل و تقدیم و تأخیر و تأویل به چیز دیگر که از اهل بیت عصمت علیه السلام رسیده باشد، هست. حتی آنها که در شمار محتوم ذکر شده، چه ظاهراً مراد از محتوم در آن اخبار نه آن است که هیچ قابل تغییر نباشد و ظاهر همان را که فرمودند به همان نحو بیاید، بلکه مراد «والله یعلم» مرتبه ای است از تأکید در آن که منافاتی با تغییر در مرحله از انحای وجود آن نداشته باشد.
و مؤید این مقال است آنچه شیخ نعمانی در غیبت خود از ابی هاشم داوود بن قاسم بن جعفری روایت کرده که گفت: بودیم در نزد ابی جعفر محمد بن علی الرضا علیه السلام پس جاری شد ذکر سفلیانی و آنچه رسیده بود در روایت که امر او از محتوم است.
پس گفتم به ابوجعفر علیه السلام که: «آیا خداوند بداء خواهد فرمود در محتوم؟»
فرمود: «آری!»
پس گفتم به آن جناب که: «می ترسم که خداوند بداء فرماید در قائم ارواحنا له الفداء .»
فرمودند: «بدرستی که قائم ارواحنا له الفداء از میعاد است و خداوند خلف نمی فرماید میعاد خود را.»
و محتمل است که هر کدام از آن روز، روز یکی از حالات آن جناب باشد؛ چون خروج از قریه کرعه یا ظهور در مکه معظمه یا زمان غلبه و قهر بر اعدا و قتل گردنکشان یا استقرار در کوفه که مقر سلطنت است.
بر ارباب بصیرت معلوم است که چنانچه زمان های مذکوره را اختصاصی است به حضرت حجت ارواحنا له الفداء که لازم دارد توجه و استغاثه و عمل به مراسم عبودیت آن جناب را زیاده از سایر اوقات، بعضی از امکنه نیز هست که به ملاحظه پاره ای از اخبار عامه و خاصه احتمال قریب دارد بودن آن جناب را در آن جا در وقتی مخصوص؛ پس سزاوار است حاضر شدن در آن مکان هر چند نبیند یا نشناسد آن جناب را. چه اقامه آن جناب در مکانی، اسباب نزول رحمت و برکت و الطاف خاصه الهیه است و شاید به برکت مجاورت و بودن با آن معدن خیر و برکت لطف عام و رحمت، شامل حال او شود، هر چند مستحق نباشد؛ چنانکه بودن با کسانی که مورد غضب و لعنت خداوندی اند خوف شمول لعن و ابعاد از رحمت الهیه است اگر بر آن شخص وارد شود.
شیخ صدوق در «کمال الدین» فرموده که: «روایت است در اخیار صحیحه از ائمه ما علیه السلام که هر کس ببیند رسول خدا یا یکی از ائمه را صلوات الله علیهم که داخل شده در شهری یا قریه ای در خواب خود، پس بدرستی که آن امان است برای اهل آن شهر یا قریه از آنچه می ترسیدند و حذر می کردند و رسیدن است به آنچه آرزو داشتند و امید رسیدن آن را داشتند.»
و شیخ کلینی و شیخ طوسی روایت کردند از محمد بن مسلم که گفت: گذشت به من حضرت باقر یا حضرت صادق علیه السلام و من نشسته بودم در نزد قاضی در مدینه. فردا رفتم خدمت آن جناب. فرمود به من: «چه مجلسی بود که دیروز تو را در آن دیدم؟»
گفتم: «فدای تو شوم! بدرستی که این قاضی مرا اکرام می کند، پس بسا می شود که در نزد او می نشینم.»
فرمود: «چه چیز تو را ایمن داشته از این که لعنتی فرود آید، پس فرو گیرد اهل مجلس را.»
و شواهد این دو مطلب در اخبار بسیار است و غرض تنبیه بر غنیمت دانستن حضور در آن امکنه است که از جمله آنهاست: عرفات در موسم حج و سایر بقاع شریفه در اوقات شریفه که در شرع ترغیب و تأکید شده در حضور آنجا در آن اوقات و مکان تشییع و نماز بر جنازه مؤمن.
چنان که جماعتی از علما، مثل ابن شهر آشوب و قطب راوندی و محمد بن علی طوسی در «ثاقب المناقب» روایت کردند در حدیثی مبسوط که اجمال آن به روایت اخیر آن است که: در سال آخر حضرت صادق علیه السلام شیعیان جمع شدند در نیشابور و ابوجعفر محمد بن ابراهیم نیشابوری را معین کردند و به او، از مال امام علیه السلام سی هزار اشرفی و دو هزار شقه جامه دادند که به آن حضرت برساند و پیرزنی نزد او آمد که شیعه و فاضله بود و او را شطیطه می گفتند و یک درهم و چند ذرع کرباس که بهای آن چهار درهم بود به او داد و گفت: «در مال من بیشتر از این مستحق نیست؛ آن را به مولای من بده.»
آن شخص گفت: «من حیا می کنم که این را نزد آن جناب برم.»
گفت: «خداوند حیا نمی کند از حق این را در مال من مستحق است، بردار ای فلان! که من ملاقات نکنم خداوند را در حالتی که حقی از او در نزد من باشد، چه کم، چه زیاد. این خوشتر است از اینکه حقی از جعفر بن محمد علیه السلام در گردن من باشد.»
آن مرد با آن اموال روانه شد و با او محبره ای بود که در آن مکاتیبی که فرستادند سر به مهر و در آنها سئوال هایی بود و گفتند: «یک شب در نزد حضرت بمان و محبره را به او بده. آنگاه نظر کن به آن محبره، اگر مهرش درست است باز کن. اگر جواب در آن نوشته شده، او امام است. مال را به او بده و اگر نه برگردان.»
چون به کوفه آمد خبر وفات حضرت رسید. پس به مدینه رفت و از وصی حضرت پرسید. او را به عبدالله افطح دلالت کردند. به نزد او رفت. امتحان کرد. اثری از امامت در او ندید. پس به نزد ضریح مطهر پیغمبر رفت و گریه کرد و شکایت نمود برای تحیر خود که: «به کجا روم؟ به نزد یهود یا نصاری یا مجوس یا فقهای نواصب؟»
پس حضرت کاظم علیه السلام او را حرکت داد و فرمود: «نه به سوی یهودی، نه نصاری، نه اعدای ما. من حجت خداوندم و از آنچه در آن مکاتیب بود، دیروز جواب نوشتم.»
پس آنها را با دراهم شطیطه که در کیسه چهار صد درهمی لؤلؤیی است و قطعه جامه او که در بسته دو برادر بلخی است پس آنها را به نزد آن جناب برد.
حضرت بسته جامه را طلبید و باز کردند و پانزده ذراع کرباس از آن بیرون آورد و باز فرمودند: «بر آن زن سلام ما را بسیار برسان و به او بگو: جامه تو را در میان کفنهای خود گذاشتم و از کفنهای خود این را برای تو فرستادم که از پنبه قریه ماصریاست که قریه فاطمه زهرا علیه السلام است و از بذر پنبه ای که خود آن معصمه، زرع کرده بود به جهت کفن اولاد خود و رشته خواهرم، خدیجه دختر ابی عبدالله علیه السلام که به دست خود کازری کرده، آن را در کفن خود بگذار.»
کیسه مخارج خود را خواست و آن درهم را در آن گذاشت و از آنجا چهل درهم برداشت و فرمود: «آن زن را از من سلام برسان و بگو که تو نوزده شب، بعد از دخول آن شخص و این کفن و دراهم زنده خواهی بود. شانزده درهم را صرف کن و بیست و چهار درهم را صدقه بده و آنچه بر تو لازم می شود و من بر تو نماز می کنم.»
و به آن شخص فرمود: «چون مرا دیدی، کتمان کن.»
تا آنکه آن شخص برگشت و آن جامه و دراهم را به شطیطه داد. مراره آن زن از خرمی نزدیک شد که بکشافد و شیعیان از منزلت او، بعضی حسد بردند و بعضی حسرت می خوردند و او در روز نوزدهم فوت شد. پس شیعه ازدحام کردند بر نماز بر او، آن شخص گفت: «پس دیدم حضرت کاظم علیه السلام را که بر شتری سوار بود، پس فرود آمد و مهار آن را گرفت و ایستاد و با آن جماعت بر او نماز کرد. حاضر شد در وقت گذاشتن او در قبر و قدری از تربت قبر ابی عبدالله علیه السلام بر آن ریخت. چون فارغ شد، سوار شد و سر شتر را به طرف صحرا برگرداند.»
فرمود: «اصحاب خود را آگاهی ده و از جانب من ایشان را سلام برسان و به ایشان بگو که هر کس از ما اهل بیت که به این مقام رسد، یعنی هر یک از ما امامان لابد است از برای ما از حضور جنازه شما در هر بلد که باشید. پس از خدای بپرهیزید در حق نفسهای خود و کردار خود را نیک کنید که ما را اعانت کنید در خلاصی خود و فک رقبه خود از آتش.»
تمام شد ملخص آن خبر شریف طولانی پرفایده که از جمله آن است وعده حضور امام عصر ارواحنا له الفداءدر جنازه مؤمنین از اهل خیر و صلاح و تقوا و شاید متتبع مطلع شود در اخبار اهل بیت علیه السلام بر پاره ای موارد و محال دیگر که نظیر این باشد در شرافت مذکوره.
روز نوروز


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته
 Could not add IP : Data too long for column 'user_agent' at row 1